«نجارها» وقتی میخوان یک محصول رو تولید کنن، با ارّه و چکش اینقدر میوفتن به جون چوب بیچاره تا بشه اون چیزی که مدنظرشونه و چون چوب بیچاره هیچ صدایی ازش در نمیاد کار طبق میل و اراده استاد نجار پیشرفت میکنه. از اونطرف «باغبون ها» وقتی میخوان یک محصولی تولید کنن؛ نشاء و بذر رو میکارن، سالیان سال بهش آب و کود میدن، از آفت و علف هرز مراقبتش میکنن تا بشه درخت و به بار بشینه و بعد از اون هر سال میوه های با کیفیت تر و عالی تری میتونن برداشت کنن.
فراموش نکنیم که نجار فقط یه بار میتونه به محصول برسه ولی باغبون ممکنه تا آخر عمر بشینه و از محصولات باغش که مرتب به کیفیتشون اضافه میشه، استفاده کنه. یه باغبون همیشه باید امیدوار به طبیعت باشه و صبر پیشه کنه چیزی که برای نجار تقریباً مفهومی نداره.
«مدیران نجار مسلک» با ابزارهای تحکم و تهدید تلاش میکنن تا یک محصولی رو توی زمان اندک تولید کنن ولی فقط یکباره و مرتبه دومی دیگه درکار نیست. چون یا کارمند میذاره میره یا اگر هم بمونه، دیگه اینقدر آسیب دیده که با چکش و اره بعدی مطمئنن میشکنه و نابود میشه.
«مدیران باغبون مسلک» از رشد کارمندشون کیف میکنن و به امید اونا سختی های زمستون و تابستون رو تحمل میکنن. به افرادشون اختیار میدن تا در مسیری رشد کنن که نور خورشید (فرصت موفقیت) بیشتری وجود داره. اگه از اره و داس (تقویت منفی و تنبیه مثبت) هم استفاده میکنن حتما برای هرس، شکل دهی بهتر و استفاده مناسبتر از ظرفیت هایی هست که برای اونا وجود داره.
سالیان سال میشینن و لذت میبرن که کارمندشون دارن کارهایی رو رقم میزنن که تا الان کسی مثلش رو ندیده و بینظیره. هیچ درختی دوست نداره باغ و زمینی رو که امکانات رشد براش مهیاست ترک کنه؛ اصلاً ریشش گیره و ترکش به این راحتی ها مقدور نیست.
آقای «بولدینگ» از اندیشمندان بزرگ نظریه سیستم ها میاد و کل پدیده های عالم رو توی 9 طبقه از ساده تا پیچیده ترین طبقه بندی میکنه. انسان ها و سازمان ها در آخرین طبقات به لحاظ پیچیدگی قرار میگیرن. حرف حساب بولدینگ اینه که برای شناخت و مدیریت هر طبقه باید از ابزار و منش متناسب با اون طبقه استفاده کرد و مطمئینم که اره و چکش ابزار مناسب دائمی برای سطح انسان و سازمان نیست.
«مدیران نجار مسلک» فک میکنن با ابزارهای ساده، تیز و برنده و قوه قهریه میشه تا ابد، همه چیزها رو درست کرد. نگاه اونا به آدم ها مثل چوب و ربات میمونه و چیزی به اسم احترام به تنوع و خواسته های متفاوت براشون بی معنیه. این افراد از مدیریت فقط اسمش رو بلدن نه رسمش.
«مدیرای باغبان مسلک» میدونن که رشد کارکنان و افراد هیچ وقت با اره و داس شروع نمیشه و تازه اگه اره و داسی هم قراره بعد از مدت ها ازش استفاده بشه فقط برای کمک به رشد طبیعی افراده و نه چیز دیگر. مدیرای باغبان مسلک علاوه بر اسم مدیریت، رسمش رو بلدن و خدایی دمشون گرم. مدیرای باغبون مسلک نگاهشون رفتار سازمانی مثبت گراست و اعتقاد اصلیشون اینه که با خوبی ها و مثبت بینی میشه رفتارهای منفی رو خنثی کرد.
در انتها میخوام یه درخواست از نوع خواهش داشته باشم:
اونم اینکه هر وقت به عنوان مدیر، مسئول، پدر، مادر، همسایه، عضوی از جامعه و … داریم با انسان ها تعامل می کنیم، ببینیم مَنِشمون نجاره یا باغبون؟ اینکه داریم تلاش می کنیم تا به زور درست کنیم و یا داریم فرصت رشد رو فراهم میاریم؟
نویسنده: دکتر علیرضا کوشکی جهرمی عضو هیئت علمی دانشکده مدیریت دانشگاه علامه طباطبائی