flaksy managers

سبک مدیران فلاسکی

کتری آب رو پر میکردن و میذاشتن روی اجاق گاز، تا جوش بخوره و بخار بزنه بیرون. همزمان 2 پیمانه چایی هم می ریختن توی فلاسک چایی. تا استکان و قندون چیده میشد تو سینی، آب هم جوش اومده بود و میریختن توی فلاسک، درش رو می بستن. اونوقت فلاسک و سینی پر از استکان میرفت وسط جمع مشتاقان چایی.

راستی فکر کردید تا حالا که چه قرارها و وعده هایی مدیون همین بساط چایی هستن؟

وقتی میخواستن چایی رو بریزن؛ اول فلاسکو یه کم کج میکردن و با حرکات دورانی فلاسک لحظاتی تکون میخورد. بعد برای آزمایش کیفیت چایی توی فلاسک، یه بار میریختن و معمولا چون کیفیت مناسبی نداشت، اینقدر چایی رو میریختن توی استکان و برمیگردونن توی فلاسک تا به کیفیت مد نظر برسه. ولی هیچ وقت و هیچ وقت عطر و طعم چایی قوری و دَمی رو نداشت، اون یه چیز دیگه ای بود و هست.

  اگه یه نفر عجله داشت و یا  فکر میکرد که اینکارا  الکیه و فلاسک و بدون هیچ تشریفاتی خالی میکرد توی استکانها، اونوقت صحنه دیدن داشت. استکان ها به ترتیب از کمرنگ به پررنگ ردیف میشدن، یعنی استکان اولی در حد آب جوش و استکان آخری میشد چایی تریاکی معروف با یه عالمه تفاله بدشکل.

جالبتر اینکه چایی فلاسکی معمولا زود آماده میشه، آسونتره،  از اونطرف هم احتمال خراب شدنش زیاده،  کیفیت لازم رو هیچ وقت نمیشه ازش انتظار داشت، زود تیره میشه، و چون کتری خیلی وقت پیش خاموش شده؛ دیگه تقریبا آب جوشی هم نیست که بشه چایی رو 2 رنگ کرد.

همه اینا قصه و فرایند درست کردن چایی توی فلاسک بود و قدیما چون خیلی خونه ها به گاز شهری وصل نبودن، از سر اجبار طرفدارای بیشتری داشت.

📍سبک بعضی مدیرا هم میتونه فلاسکی باشه:

یکسری افراد توی سازمان و جامعه عین “چایی فلاسکی” هستن. چونکه خیلی زود و بدون پشتوانه و صرفا به واسطه یکسری روابط به جایگاه های مدیرتی و بالای سازمانی میرسن، احتمال اینکه خیلی زود هم از دهن بیوفتن بالاست.

 باید کلی تکونشون داد تا یه ذره رنگ بگیرن و یه کم عملکرد ازشون ببینیم و عین فلاسکی که پشتوانه آب جوش برای تعدیل نداره، اینا هم چون کاملا غیرحرفه ای و بدون هیچ تجربه ای اومدن بالا، هیچ پشتوانه، حمایت و شبکه حرفه ای برای تقویت و رشد در مسیر حرفه ای خودشون ندارن. از اونطرف هم، هر کاری که میکنن خرابکاریه و باید چندبار کاراشون رو برگردوند توی فلاسک و دوباره ریخت تا شاید یه کم رنگ کار خوب به خودش بگیره.

 بعد از انجام کار هم به هیچ عنوان رنگ و عمل یکسانی تولید نمیکنن و یکسری موضوعات و پدیدهای مهم، کمتر بهشون توجه میشه و کمرنگ ترن که نتیجش میشه آزردگی  و یکسری کارها  که خیلی مهم نیستن، پررنگترن و بیشتر بهشون رسیدگی میشه و اونم با کلی تفاله، حتی این شرایط هم در بلند مدت نتیجه ای جز آزردگی و دلزدگی ایجاد نمیکنه، چون این مدیرا هنر تعادل و هماهنگی که اصل اساسی مدیریت هست رو اصلا یاد نگرفتن.

زیادم نمیشه نگهشون داشت چون عملکردشون جوری هست که اگه زیاد بمونن همه چی رو خراب میکنن و اگر کار عمق پیدا کنه و زمان ازش بگذره، حتی با آب جوش (حمایت بیرونی) هم دیگه به هیچ وجه قابل استفاده نمیشن.

📍قاعدتا مدیران فلاسکی:

·        اصلا شفافیت توی کارشون نیست، چون توی فلاسکن و نه قوری بلور.

·        چیزی به نام توسعه پایدار براشون معنا نداره، چون زود خودشون بیات میشن.

·        چیزی به نام معنا بخشی و انگیزه براشون تعریف نشده، چون ظرفیت گرمایی معنایی و انگیزه محدودی دارن و اصلا امکان بخشیدن اون به دیگران براشون وجود نداره.

·        چیزی به نام مسئولیت پذیری و پاسخگویی براشون معنا نداره، چون منتصب هستن و نه منتخب.

·        بزرگترین افتخار مدیران فلاسکی اینه که میگن ما داریم حداکثر تلاشمون میکنیم ولی هیچ وقت به عملکرد، نتیجه و رنگ و عطر لازم نمیرسه و هرچی میگذره اوضاع هم بدتر میشه.

·        و اما سخت ترین و دردناکترین قسمت ماجرا میدونید چیه؟ استفاده از آدمهای اطراف “مدیران فلاسکی” که به هیچ عنوان چایی با کیفیت نخوردن، به عنوان  اشخاصی هست که قراره صاحب نظر و ارزیاب در حوزه کیفیت چایی باشن.

·        و … .

سازمان های دایه مآب را ببینید

📍نکته آخر و جمع بندی

گویا یه قانون هست توی دنیا که اگه پدیده ای، فردی و … در شرایط سخت قرار نگیره و دشواری نبینه، هرگز کیفیت لازم رو پیدا نخواهد کرد. خیلی از آدمای خیلی موفق کسانی بودن که دوران کودکی سختی رو پشت سر گذاشتن، و در بزرگسالی تبدیل به چهره سرشناس شدن، این یعنی مدل فلاسکی بودن با موفقیت پایدار تقریبا در تضاد کامله. شما میوه فروشی هم که برید، محصولاتی که توی شرایط سخت آب و هوایی به عمل اومدن، شیرین تر و گرون تر هستن تا بقیه محصولات (مثال واقعی: پرتقال شمال و جنوب).

مدیران فلاسکی نه تنها قدرت امید و گرما بخشی یه اعضای سازمان ندارن، بلکه هنر جذب گرما و ناامیدی دارن.

افرادی که باهاشون کار میکنن و زیرمجموعه شون هستن، با کلی توانایی و توانمندی، هر روز صبح که از خواب بلند میشن به این امید که این توانایی و توانمندی تبدیل به موفقیت بشه، حرکت میکنن. این جنس مدیران چون ظرفیت لازم رو ندارن، توانمندی ها رو نادیده گرفته و یا حتی نهی میکنن و نتیجه اون میشه اینکه بعد از یک مدت آدمها “نتوانستن های خودشون رو به نخواستن تبدیل میکنن” و این یعنی عین ناامیدی و گرفتن انرژی و گرما از کارکنان.

مدیران فلاسکی کسانی هستند که زیر مجموعشون رو خواسته یا ناخواسته در تنگنا و در دور باطل ناامیدی میذارن. کسانی که با اونا کار میکنن؛ هر روز از بودن خودشون به خاطر عدم توجه به توانمندی هاشون زجر میکشن (چون مدیراشون توی فلاسکن و قدرت دیدن بیرون رو ندارن) و مطمئنا این شکل رفتار پیامدهای خوبی نخواهد داشت.

📍حالا فرض کنید که اینا توی یک سازمان با مدیری “غیر فلاسکی” زندگی میکردن که وقت و بی وقت تمایل جدی داشتن از ظرفیت ها و توانمندی های این افراد به نفع اول خود افراد و در مرحله بعد سازمان استفاده حداکثری کنن. نتیجه اش میدونید چی میشد؟

نویسنده: دكتر عليرضا كوشكي جهرمي عضو هیئت علمی دانشکده مدیریت دانشگاه علامه طباطبائی

آذرماه ١٤٠١

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *