رهبری یعنی گشودن درهای قفل‌شده‌ی مدیریت

رهبری یعنی گشودن درهای قفل‌شده‌ی مدیریت!

در دنیای امروز، مدیریت و رهبری دو مفهوم کلیدی هستند که اغلب به جای یکدیگر استفاده می‌شوند، اما در واقعیت، تفاوت‌های عمیقی بین این دو وجود دارد. دکتر علیرضا کوشکی جهرمی در مقاله‌ای با عنوان “رهبری یعنی گشودن درهای قفل‌شده‌ی مدیریت!” که در پایان این نوشته آورده شده است، به بررسی این تفاوت‌ها پرداخته و با استفاده از یک مثال ساده اما گویا، مفهوم رهبری را از مدیریت متمایز می‌کند. در این مقاله، به تحلیل و بسط گفته‌های ایشان می‌پردازیم و به مخاطبان کمک می‌کنیم تا درک بهتری از این مفاهیم پیدا کنند.

مقدمه: داستان درب مترو

دکتر کوشکی جهرمی مقاله خود را با یک داستان ساده اما تأمل‌برانگیز آغاز می‌کند. مردی که در ایستگاه مترو منتظر است، با وجود شلوغی و ازدحام، رسم مردانگی را به جا می‌آورد و اجازه می‌دهد یک خانم مسن‌تر قبل از او وارد واگن شود. اما درست در همان لحظه، درب مترو بسته می‌شود و مرد بیرون از قطار می‌ماند. خانم داخل قطار نگران و مرد بیرون مستأصل است. درب مترو بسته شده و هیچ تلاشی برای باز کردن آن مؤثر نیست. قطار بدون توجه به این وضعیت حرکت می‌کند و مردم اطراف نیز هیچ واکنشی نشان نمی‌دهند.

این داستان ساده، نمادی از تفاوت بین مدیریت و رهبری است. درب مترو نمادی از قوانین و فرآیندهای خشک و غیرقابل انعطاف است که در بسیاری از سازمان‌ها و سیستم‌های مدیریتی حاکم است. اما رهبری، به معنای گشودن این درهای قفل‌شده و ایجاد تغییر در شرایطی است که قوانین و فرآیندها دیگر پاسخگو نیستند.

تفاوت درب مترو با درهای دیگر

نویسنده در ادامه به این نکته اشاره می‌کند که درب مترو با درهای دیگر تفاوت اساسی دارد. درب خانه، مغازه یا اداره، معمولاً از دو طرف قابل باز شدن است و اگر کسی پشت در باشد، می‌تواند آن را باز کند. اما درب مترو این‌گونه نیست. وقتی بسته می‌شود، دیگر راهی برای باز کردن آن وجود ندارد. این ویژگی درب مترو، شباهت عجیبی به دنیای مدیریت دارد. در بسیاری از سازمان‌ها، مدیران مانند درب مترو عمل می‌کنند؛ آن‌ها فقط مجری قوانین و فرآیندها هستند و هیچ انعطافی در برابر شرایط خاص نشان نمی‌دهند.

مدیر درب مترویی در مقابل رهبر کنترل‌شونده

دکتر کوشکی جهرمی با اشاره به نظریه “رهبری تطبیقی” هایفتز (Heifetz)، تفاوت بین مدیران و رهبران را تشریح می‌کند. بر اساس این نظریه، رهبران واقعی در شرایط بحرانی انعطاف‌پذیر هستند و می‌دانند که قوانین و فرآیندها همیشه پاسخگوی نیازها نیستند. در حالی که مدیران درب مترویی فقط مجری قوانین هستند و حتی اگر ببینند که سیستم در حال ضرر زدن است، باز هم به اجرای خشک و بی‌انعطاف قوانین پایبند می‌مانند.

مدیران درب مترویی:

  • فقط مجری قوانین و فرآیندها هستند.
  • به نیازها و شرایط خاص توجهی ندارند و فقط به دستورات عمل می‌کنند.
  • حتی اگر سیستم در حال ضرر زدن باشد، باز هم به اجرای قوانین ادامه می‌دهند.

رهبران واقعی:

  • شرایط را درک می‌کنند و قوانین را متناسب با نیازها اجرا می‌کنند.
  • می‌دانند که قانون یک وسیله است، نه هدف.
  • وقتی کسی در شرایط دشوار قرار می‌گیرد، در را باز می‌کنند و به او کمک می‌کنند.

غرور مدیریتی و خطرات آن

دکتر کوشکی جهرمی به پدیده “غرور مدیریتی” اشاره می‌کند که در میان مدیران تازه‌کار شایع است. این مدیران به دلیل نداشتن اعتماد به نفس کافی، به قوانین و فرآیندها می‌چسبند و فکر می‌کنند که هر چه خشک‌تر و بی‌انعطاف‌تر عمل کنند، مدیر بهتری هستند. اما در واقع، این رفتار باعث می‌شود که آن‌ها هدف اصلی مدیریت، یعنی نتیجه‌گیری و بهبود اوضاع، را فراموش کنند.

رهبری از جایی شروع می‌شود که قوانین جواب نمی‌دهند

نکته پایانی نویسنده این است که رهبری از جایی شروع می‌شود که قوانین و مقررات دیگر پاسخگوی شرایط نیستند. رهبران واقعی می‌دانند که چه زمانی باید قوانین را کنار بگذارند و در را باز کنند تا فرصت‌های جدیدی ایجاد شود. آن‌ها به جای اینکه مانند درب مترو بسته و غیرقابل نفوذ باشند، انعطاف‌پذیر و پاسخگو هستند.

سوالات تأمل‌برانگیز

دکتر کوشکی جهرمی در پایان مقاله خود از خوانندگان می‌پرسد:

  • آیا تا به حال در زندگی، کار یا جامعه، به دلیل رفتار “درب مترویی”، فرصت مهمی را از دست داده‌اید؟
  • آیا تا به حال مدیرانی دیده‌اید که جلوی رشد، موفقیت یا تغییرات خوب را گرفته‌اند؟
  • آیا شما فقط یک مجری هستید که می‌گوید “این قانونش است”؟
  • یا یک رهبر واقعی هستید که می‌داند چه زمانی باید درها را باز کند؟

نتیجه‌گیری

این مقاله با عنوان “رهبری یعنی گشودن درهای قفل‌شده‌ی مدیریت!” به خوبی تفاوت بین مدیریت و رهبری را نشان می‌دهد. در دنیای امروز، سازمان‌ها و جوامع به رهبرانی نیاز دارند که بتوانند در شرایط بحرانی انعطاف‌پذیر باشند و درهای قفل‌شده را باز کنند. رهبری به معنای فراتر رفتن از قوانین و فرآیندها و توجه به نیازهای واقعی افراد است. به قول نویسنده، رهبری از جایی شروع می‌شود که قوانین دیگر جواب نمی‌دهند. مدیران مانند درب مترو عمل می‌کنند که پس از بسته شدن، هیچ راه بازگشتی ندارد. در مقابل، رهبران واقعی مانند درهای کنترل شونده عمل می‌کنند که می‌توانند در شرایط خاص باز شوند.

داستان اصلی

ساکش توی دستش بود، سنگین و محکم. نگاهش سرگردون، انگار اولین‌بار بود که می‌خواست مترو سوار بشه.

شلوغی، ازدحام، صدای همهمه… اما با همه‌ی این‌ها، رسم مردونگی رو به جا آورد و همراهش—یه خانم نسبتاً مسن—رو زودتر فرستاد داخل واگن.

و درست همون لحظه، درب مترو بسته شد.

یک لحظه شوکه شد.

خانم، داخل قطار، نگران و سردرگم.

مرد، بیرون قطار، مستأصل و بی‌قرار.

دست‌ها روی شیشه، صدای کوبیدن به در… اما مگه فایده‌ای داشت؟

درب مترو رو نمی‌شه از داخل باز کرد. هیچ‌وقت و هرگز.

قطار، بی‌توجه به استیصال این دو نفر، راهش رو گرفت و رفت.

و مردم اطراف؟ فقط نگاه کردند.

نه کسی کمکی کرد، نه کسی حتی اعتراضی. شاید نمی‌تونستن، شاید هم براشون مهم نبود.

فرق درب مترو با درهای دیگه چیه؟

درب خونه، مغازه، اداره… هر جا باشی، یه نفر از اون طرف می‌تونه در رو باز کنه. کسی پشت در نمونه.

اما درب مترو این‌جوری نیست. وقتی بسته بشه، بسته شده.

نه التماس و ضربه زدن فایده داره، نه اضطراب و نگرانی. چون اصلاً “باز شدن دوباره” براش تعریف نشده.

و این، شباهت عجیبی به دنیای مدیریت داره…

مدیر درب مترویی vs. رهبرِ درب‌های کنترل شونده

۳۰ سال پیش، هایفتز (Heifetz) یه نظریه مهم داد: “رهبری تطبیقی”.

خلاصه‌ش اینه که رهبران واقعی توی بحران‌ها خشک و بی‌انعطاف نیستن. اون‌ها قوانین رو می‌شناسن، ولی می‌دونن که توی بعضی شرایط، قانون کافی نیست!

اینجاست که فرق مدیر و رهبر معلوم می‌شه:

مدیرای درب مترویی:

فقط مجری قوانین و فرآیندها هستن.

کاری به این ندارن که یه نفر جا بمونه، چون “دستور اینه!”

حتی اگه ببینن سیستم داره ضرر می‌زنه، می‌گن: “مامورم و معذور!”

رهبرای واقعی:

شرایط رو درک می‌کنن، قوانین رو متناسب با نیازها اجرا می‌کنن.

حواسشون هست که “قانون”، هدف نیست، یه وسیله‌ست برای بهتر شدن اوضاع.

وقتی کسی جا بمونه، در رو باز می‌کنن، چون هدفشون آدم‌ها هستن، نه فقط اجرا کردن یه سری دستور.

غرور مدیریتی؛ وقتی مدیرها شبیه درب مترو می‌شن!

یه اتفاق رایج اینه که مدیرای تازه‌کار، بیشتر از بقیه درگیر “غرور مدیریتی” می‌شن.

چون هنوز اعتمادبه‌نفس کافی ندارن، به قوانین می‌چسبن و فکر می‌کنن هرچی خشک‌تر اجراش کنن، مدیر بهتری می‌شن.

اینطوری کم‌کم یادشون می‌ره که هدف، اجرا کردن قانون نیست؛ هدف، نتیجه گرفتنه!

منتظرن درب مترو بسته بشه و بعد بگن: “دستور همینه، نمی‌تونم کاری کنم!”

اگه یه فرصت خوب از دست بره، باز هم مهم نیست، چون “فرآیند اینو می‌گه!”

و اینجا، همون‌جاییه که مدیریت از رهبری جدا می‌شه.

نکته پایانی:

رهبری از جایی شروع می‌شه که قوانین و مقررات دیگه جواب نمی‌دن و پاسخگوی شرایط نیستن.

لطفا به این چندتا سوال پایین فکر کنید:

 تا حالا شده توی زندگیت، یا کارت، یا حتی جامعه، به خاطر رفتار “درب مترویی”، یه فرصت مهم رو از دست بدی؟

تا حالا شده که یه مدیرِ درب مترویی، جلوی رشد، موفقیت یا تغییرات خوب رو بگیره؟

آیا تو فقط یه مجری هستی که می‌گه “این قانونشه”؟

یا رهبر واقعی‌ای که می‌دونه چه وقت باید درها رو باز کنه؟

با احترام

نویسنده: دکترعلیرضا کوشکی جهرمی (اولین روزهای آخرین ماه سال 1403)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *