concept of human resource management

مدیریت استراتژیک منابع انسانی: مفهوم مدیریت منابع انسانی

مطالعه، تدوین و اجرای مدیریت استراتژیک منابع انسانی (SHRM) برای سازمان‌ها از اهمیت بالایی برخوردار است، زیرا این رویکرد به آن‌ها کمک می‌کند تا به طور مؤثری از سرمایه انسانی خود بهره‌برداری کنند و در راستای تحقق اهداف تجاری خود گام بردارند. در دنیای امروز که تغییرات سریع و رقابت فزاینده‌ای در بازار وجود دارد، سازمان‌ها نیاز دارند تا منابع انسانی را به عنوان یک دارایی کلیدی در نظر بگیرند و استراتژی‌های مناسبی برای جذب، توسعه و نگهداشت استعدادها تدوین کنند. SHRM نه تنها به هماهنگی بین اهداف منابع انسانی و اهداف کلی سازمان کمک می‌کند، بلکه موجب افزایش انگیزه و رضایت شغلی کارکنان نیز می‌شود. با ایجاد یک برنامه استراتژیک برای مدیریت منابع انسانی، سازمان‌ها قادر خواهند بود تا به چالش‌های پیش رو پاسخ دهند، نوآوری را ترویج کنند و در نهایت عملکرد کلی خود را بهبود بخشند.



مقدمه

مفهوم مدیریت منابع انسانی (HRM) به عنوان یک حوزه کلیدی در سازمان‌ها، به تدریج اهمیت بیشتری پیدا کرده است. دست‌اندرکاران این حوزه به دلایل مختلفی تلاش کرده‌اند تا اصول و شیوه‌های HRM را به کار گیرند. یکی از دلایل اصلی این است که بسیاری از مدیران به این نتیجه رسیده‌اند که HRM روشی صحیح و کارآمد برای اداره کارکنان است. این دیدگاه نه تنها به بهبود عملکرد کارکنان کمک می‌کند، بلکه می‌تواند موجب افزایش رضایت شغلی و کاهش نارضایتی‌ها نیز شود. بنابراین، HRM به عنوان یک ابزار استراتژیک در نظر گرفته می‌شود که می‌تواند در راستای اهداف کلی سازمان عمل کند.

از دیگر دلایل پذیرش مدیریت منابع انسانی، انطباق آن با واقعیت‌های موجود در سازمان‌هاست. HRM به طور خاص با جنبه‌های رقابتی، ایجاد ارزش افزوده و مدیریت کارا ارتباط دارد. در دنیای امروز که رقابت بین سازمان‌ها به شدت افزایش یافته است، داشتن یک سیستم مدیریت منابع انسانی مؤثر می‌تواند مزیت‌های قابل توجهی را برای سازمان‌ها به ارمغان آورد. این سیستم نه تنها به جذب و نگهداشت استعدادها کمک می‌کند، بلکه باعث می‌شود تا سازمان‌ها بتوانند با تغییرات سریع بازار سازگار شوند و از فرصت‌های جدید بهره‌برداری کنند.

مفهوم مدیریت استراتژیک منابع انسانی (SHRM) نیز بر اهمیت HRM تأکید دارد و بر یکپارچگی استراتژی منابع انسانی با استراتژی کلی شرکت تمرکز می‌کند. SHRM به عنوان یک رویکرد نوین در مدیریت منابع انسانی شناخته می‌شود که نه تنها بر روی فرآیندهای روزمره HRM تمرکز دارد، بلکه به دنبال ایجاد ارتباطی عمیق‌تر بین اهداف کسب‌وکار و سیاست‌های منابع انسانی است. این رویکرد کمک می‌کند تا کارکنان به عنوان دارایی‌های کلیدی سازمان شناخته شوند و نقش فعال‌تری در تحقق اهداف تجاری ایفا کنند.

مفهوم مدیریت منابع انسانی

مدیریت منابع انسانی (HRM) به عنوان یکی از ارکان کلیدی در هر سازمان، به معنای مدیریت و اداره استراتژیک و پایدار کارکنان است. این مفهوم بر این اصل تأکید دارد که کارکنان به عنوان باارزش‌ترین دارایی‌های یک شرکت شناخته می‌شوند. در واقع، سازمان‌ها برای موفقیت و دستیابی به اهداف خود نیازمند نیروی انسانی کارآمد و متعهد هستند. بنابراین، مدیریت منابع انسانی باید به گونه‌ای طراحی شود که نه تنها به جذب و نگهداشت استعدادها بپردازد، بلکه آن‌ها را در راستای اهداف سازمانی هدایت کند.

یکی از جنبه‌های مهم مدیریت منابع انسانی، ایجاد یک محیط کاری مثبت و انگیزشی است که کارکنان بتوانند در آن به بهترین نحو عمل کنند. این محیط باید به گونه‌ای باشد که افراد بتوانند به صورت فردی و گروهی همکاری کنند و در تحقق اهداف مشترک سازمان سهیم باشند. ایجاد چنین فضایی نیازمند برنامه‌ریزی دقیق و استراتژیک است تا کارکنان احساس ارزشمندی و تعلق خاطر نسبت به سازمان خود داشته باشند.

مدیریت منابع انسانی همچنین شامل توسعه مهارت‌ها و توانمندی‌های کارکنان است. این فرآیند نه تنها به ارتقاء فردی کارکنان کمک می‌کند، بلکه موجب افزایش بهره‌وری و کارایی کلی سازمان نیز می‌شود. از طریق آموزش و توسعه مستمر، کارکنان می‌توانند با تغییرات بازار و نیازهای جدید سازگار شوند و به این ترتیب، سازمان قادر خواهد بود تا در رقابت‌های صنعتی باقی بماند و حتی پیشتاز باشد.

در نهایت، مدیریت منابع انسانی باید به صورت یکپارچه با سایر بخش‌های سازمان هماهنگ شود. این هماهنگی باعث می‌شود که HRM نه تنها به عنوان یک واحد مستقل عمل کند، بلکه در راستای تحقق اهداف کلی سازمان نیز مؤثر باشد. با توجه به اینکه کارکنان در کنار هم به تحقق اهداف سازمان کمک می‌کنند، بنابراین مدیریت منابع انسانی باید بر روی ایجاد همکاری و تعامل مثبت میان اعضای تیم تأکید کند تا از این طریق بتواند به رشد و موفقیت پایدار سازمان دست یابد.

جنبه‌های سخت و نرم مدیریت منابع انسانی

مدیریت منابع انسانی (HRM) شامل دو جنبه کلیدی به نام‌های جنبه‌های سخت و نرم است که هر کدام نقش مهمی در عملکرد سازمان‌ها ایفا می‌کنند. جنبه‌های سخت HRM بر وجوه کمی، محاسباتی و تجاری تأکید دارد و به شیوه‌های عقلایی مشابه سایر عوامل اقتصادی می‌نگرد. به عنوان مثال، یک سازمان ممکن است از تحلیل داده‌ها برای تعیین نیازهای نیروی انسانی خود استفاده کند و بر اساس آن، برنامه‌ریزی برای جذب و نگهداشت کارکنان را انجام دهد. این رویکرد به سازمان‌ها کمک می‌کند تا با بهینه‌سازی منابع انسانی، ارزش افزوده بیشتری ایجاد کنند و در نتیجه مزیت رقابتی برای خود فراهم آورند.

از سوی دیگر، جنبه‌های نرم HRM بر مفاهیم مرتبط با روابط انسانی، انگیزش و ارتباطات تأکید دارند. این جنبه‌ها ریشه در مکتب روابط انسانی دارند و بر اهمیت تعاملات مثبت بین کارکنان و مدیریت تأکید می‌کنند. به عنوان مثال، یک شرکت ممکن است با ایجاد برنامه‌های انگیزشی و تیم‌سازی، فضایی را فراهم کند که در آن کارکنان احساس تعلق و ارزشمندی کنند. این نوع رویکرد نه تنها به افزایش رضایت شغلی کمک می‌کند بلکه باعث تقویت روحیه تیمی و همکاری میان اعضای سازمان می‌شود.

جنبه نرم HRM همچنین به رفتار با کارکنان به عنوان دارایی‌های ارزشمند سازمان اشاره دارد. در این رویکرد، تعهد، سازگاری و مهارت‌های کارکنان به عنوان منابعی برای ایجاد مزیت رقابتی در نظر گرفته می‌شوند. برای مثال، یک شرکت ممکن است برنامه‌های آموزشی و توسعه‌ای را برای ارتقاء مهارت‌های کارکنان خود طراحی کند تا آن‌ها بتوانند با تغییرات بازار سازگار شوند و به این ترتیب، سازمان از توانمندی‌های آن‌ها بهره‌برداری کند.

در نهایت، ترکیب این دو جنبه سخت و نرم HRM می‌تواند به سازمان‌ها کمک کند تا عملکرد کلی خود را بهبود بخشند. در حالی که جنبه‌های سخت بر روی کارایی و بهره‌وری تمرکز دارند، جنبه‌های نرم به ایجاد فرهنگ سازمانی مثبت و پایدار کمک می‌کنند. بنابراین، یک رویکرد جامع در مدیریت منابع انسانی که هر دو جنبه را در نظر بگیرد، می‌تواند منجر به موفقیت پایدار سازمان‌ها شود و آن‌ها را در دستیابی به اهداف استراتژیک خود یاری دهد.

اهداف مدیریت منابع انسانی

مدیریت منابع انسانی (HRM) اهداف متنوع و کلیدی دارد که به سازمان‌ها کمک می‌کند تا نیروی کار خود را به بهترین شکل مدیریت کنند. یکی از اهداف اصلی این است که سازمان بتواند کارکنان ماهر، متعهد و با انگیزه را جذب کند. به عنوان مثال، یک شرکت فناوری اطلاعات ممکن است با برگزاری رویدادهای استخدامی در دانشگاه‌ها و ارائه بسته‌های جذاب حقوق و مزایا، تلاش کند تا بهترین استعدادها را به خود جذب کند. این اقدام نه تنها به تأمین نیازهای فعلی سازمان کمک می‌کند، بلکه به ایجاد یک تیم قوی و با انگیزه نیز منجر می‌شود.

هدف دیگر مدیریت منابع انسانی، آموزش مستمر کارکنان و فراهم آوردن فرصت‌های ارتقای شغف است. برای مثال، یک شرکت ممکن است برنامه‌های آموزشی منظم برای کارکنان خود برگزار کند تا مهارت‌های فنی و مدیریتی آن‌ها را ارتقا دهد. این نوع سرمایه‌گذاری در توسعه کارکنان نه تنها باعث افزایش بهره‌وری می‌شود، بلکه کارکنان را نیز برای پیشرفت در شغل خود آماده می‌کند و انگیزه آن‌ها را برای ماندن در سازمان افزایش می‌دهد.

طراحی سیستم‌های کاری با عملکرد بالا نیز از دیگر اهداف مدیریت منابع انسانی است. به عنوان مثال، یک سازمان می‌تواند با ایجاد تیم‌های کاری چندمنظوره و استفاده از فناوری‌های نوین، فرآیندهای کاری خود را بهبود بخشد. این سیستم‌ها به کارکنان اجازه می‌دهند تا به طور مؤثرتری همکاری کنند و در نتیجه کیفیت کار افزایش یابد. همچنین، این نوع طراحی می‌تواند به افزایش رضایت شغلی و بهبود روحیه تیمی کمک کند.

در نهایت، ایجاد یک جو مناسب برای برقراری روابط مؤثر و هماهنگ بین مدیران و کارکنان از جمله اهداف مهم HRM است. برای مثال، یک سازمان می‌تواند با برگزاری جلسات منظم بازخورد و ایجاد فرهنگ گفت‌وگوی باز، ارتباطات مثبت بین مدیران و کارکنان را تقویت کند. این نوع تعاملات نه تنها باعث افزایش اعتماد بین طرفین می‌شود بلکه موجب تسهیل کار گروهی و همکاری بیشتر در پروژه‌ها خواهد شد. با توجه به این اهداف، مدیریت منابع انسانی نقش حیاتی در موفقیت کلی سازمان ایفا می‌کند. اهداف کلی مدیریت منابع انسانی را می توان به صورت موارد زیر بیان نمود:

  1. جذب کارکنان ماهر و متعهد
  2. آموزش مستمر کارکنان و فراهم آوردن فرصت‌های ارتقای شغف
  3. طراحی سیستم‌های کاری با عملکرد بالا
  4. توسعه روش‌های مدیریتی با تعهد بالا
  5. ایجاد جو مناسب برای روابط مؤثر و هماهنگ بین مدیران و کارکنان
  6. تسهیل کار گروهی
  7. شناسایی و تأمین نیازهای گروه‌های ذینفع
  8. ارزش‌گذاری و پاداش به کارکنان بر اساس عملکردشان
  9. ایجاد و مدیریت نیروی کار متنوع با در نظر گرفتن تفاوت‌های فردی و گروهی
  10. تضمین فرصت‌های برابر برای همه اعضای سازمان
  11. انتخاب روشی اخلاقی برای مدیریت کارکنان با تأکید بر انصاف و شفافیت
  12. بهبود رفاه جسمی و روانی کارکنان

توسعه مفهوم مديريت منابع انساني

مفهوم مدیریت منابع انسانی (HRM) در طول زمان و با تغییرات اجتماعی و اقتصادی به تدریج توسعه یافته است. این مفهوم در سه مرحله اصلی تکامل یافته که هر یک از آن‌ها تأثیرات عمیقی بر نحوه مدیریت کارکنان در سازمان‌ها داشته است. مرحله اول به دهه 1980 میلادی مربوط می‌شود، زمانی که نویسندگان آمریکایی به بررسی و تعریف اولیه این مفهوم پرداختند. در این دوره، مدیریت منابع انسانی بیشتر به عنوان یک فرآیند اداری و کارگزینی دیده می‌شد که هدف آن جذب و نگهداشت کارکنان بود. به عنوان مثال، شرکت‌های بزرگ مانند جنرال موتورز و آی‌بی‌ام در این دوران شروع به پیاده‌سازی سیستم‌های منابع انسانی کردند که بر اساس نیازهای اساسی سازمان‌ها شکل گرفته بود.

در مرحله دوم، در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990، نویسندگان انگلیسی به توسعه و تکمیل این مفاهیم پرداختند. آن‌ها نسبت به قابلیت اجرا و اخلاقی بودن مدیریت منابع انسانی بدبین بودند و بر این باور بودند که بسیاری از روش‌ها نمی‌توانند به طور مؤثر در دنیای واقعی پیاده‌سازی شوند. برای مثال، نویسندگانی چون مایکل پورتر بر اهمیت استراتژی‌های رقابتی تأکید کردند و معتقد بودند که مدیریت منابع انسانی باید با این استراتژی‌ها همسو باشد تا بتواند ارزش افزوده ایجاد کند. این رویکرد باعث شد تا سازمان‌ها توجه بیشتری به ایجاد فرهنگ‌های سازمانی مثبت و انگیزشی داشته باشند.

مرحله سوم تکامل مفهوم مدیریت منابع انسانی، شبیه شدن آن به مدیریت کارکنان سنتی بود که تا آن زمان مرسوم بود. در این مرحله، سازمان‌ها به تدریج متوجه شدند که باید از رویکردهای قدیمی فاصله بگیرند و به جای آن، بر روی توسعه مهارت‌ها و توانمندی‌های کارکنان تمرکز کنند. برای مثال، شرکت‌هایی مانند گوگل با ایجاد محیط‌های کاری باز و تشویق نوآوری، تلاش کردند تا کارکنان را به مشارکت فعال در تصمیم‌گیری‌های سازمانی ترغیب کنند. این تغییرات نشان‌دهنده تحول در نگرش نسبت به نیروی انسانی بود که به عنوان دارایی‌های استراتژیک شناخته می‌شدند.

با گذشت زمان، مفهوم مدیریت منابع انسانی به یک حوزه پیچیده‌تر تبدیل شد که شامل ابعاد مختلفی از جمله توسعه فرهنگی، آموزشی و اجتماعی بود. امروزه، سازمان‌ها می‌دانند که برای موفقیت پایدار باید نه تنها بر روی جذب استعدادها تمرکز کنند بلکه باید محیطی را فراهم آورند که در آن کارکنان بتوانند رشد کنند و مهارت‌های خود را ارتقا دهند. به عنوان مثال، شرکت‌هایی مانند اپل با ارائه برنامه‌های آموزشی مستمر برای کارکنان خود، سعی دارند تا آنها را برای مواجهه با چالش‌های جدید آماده کنند.

در نهایت، توسعه مفهوم مدیریت منابع انسانی نشان‌دهنده تغییرات عمیق در نحوه نگرش به نیروی کار است. امروزه مدیران می‌دانند که موفقیت هر سازمانی وابسته به توانمندی‌ها و انگیزه‌های کارکنانش است. بنابراین، ایجاد یک سیستم جامع برای مدیریت منابع انسانی که شامل جذب، آموزش، توسعه و حفظ استعدادها باشد، ضروری است. این رویکرد نه تنها به افزایش بهره‌وری کمک می‌کند بلکه موجب ایجاد فرهنگ سازمانی مثبت و پایدار نیز خواهد شد.

ويژگي های مديريت منابع انسانی

مدیریت منابع انسانی (HRM) به عنوان یک حوزه کلیدی در سازمان‌ها، ویژگی‌های خاصی دارد که به بهبود عملکرد و ایجاد محیطی مثبت برای کارکنان کمک می‌کند. یکی از این ویژگی‌ها، تأکید بر جلب تعهد کارکنان نسبت به سازمان، مأموریت و ارزش‌های آن است. این ویژگی تعهد‌محور بودن مدیریت منابع انسانی را نشان می‌دهد. به عنوان مثال، شرکت‌هایی مانند زاپوس (Zappos) با ایجاد فرهنگ سازمانی قوی و تأکید بر ارزش‌های مشترک، توانسته‌اند کارکنانی متعهد و وفادار جذب کنند که در نتیجه موجب افزایش رضایت مشتری و عملکرد بهتر سازمان شده است.

ویژگی دیگر مدیریت منابع انسانی، تأکید بر هماهنگی استراتژیک بین منابع انسانی و دیگر واحدهای مختلف سازمان است. این هماهنگی به مدیران این امکان را می‌دهد که از نیروی انسانی به بهترین شکل ممکن استفاده کنند. برای مثال، در شرکت‌های فناوری مانند مایکروسافت، تیم‌های منابع انسانی به طور مستقیم با تیم‌های فنی و بازاریابی همکاری می‌کنند تا اطمینان حاصل شود که نیازهای منابع انسانی با اهداف کلی سازمان همسو است. این رویکرد باعث می‌شود تا تمامی بخش‌ها در راستای یک هدف مشترک عمل کنند و کارایی کلی سازمان افزایش یابد.

مدیریت منابع انسانی همچنین فعالیتی است که توسط مدیران ارشد هدایت می‌شود. این بدان معناست که تصمیمات کلیدی در زمینه مدیریت کارکنان معمولاً در سطوح بالای سازمان اتخاذ می‌شود. به عنوان مثال، مدیران ارشد در شرکت‌هایی مانند گوگل با تعیین سیاست‌های کلان منابع انسانی و ایجاد برنامه‌های توسعه‌ای برای کارکنان، نقش مهمی در شکل‌دهی به فرهنگ سازمانی و ارتقای عملکرد دارند. این رویکرد نشان‌دهنده اهمیت استراتژیک مدیریت منابع انسانی در موفقیت کلی سازمان است.

ویژگی دیگر مدیریت منابع انسانی، کمک به خلق و حفظ مزیت رقابتی شرکت از طریق طراحی سیاست‌های اشتغال مناسب است. این سیاست‌ها باید منافع دو طرف (مدیران و کارکنان) را تأمین کند. برای مثال، شرکت‌هایی مانند اپل با ارائه برنامه‌های آموزشی و فرصت‌های پیشرفت شغلی، نه تنها به توسعه مهارت‌های کارکنان کمک می‌کنند بلکه از این طریق مزیت رقابتی خود را نیز حفظ می‌کنند. این نوع رویکردها نشان‌دهنده توجه مدیریت منابع انسانی به ایجاد شرایطی است که در آن هر دو طرف از همکاری بهره‌مند شوند.

در نهایت، مدیریت منابع انسانی بر ارزش‌ها و فرهنگ‌های قوی تأکید دارد و بر عملکرد محور بودن تأکید می‌کند. این ویژگی‌ها موجب دستیابی به موفقیت‌های بیشتر برای مقابله با چالش‌های جدید می‌شوند. برای مثال، شرکت‌هایی مانند نت‌فلیکس با ایجاد فرهنگی مبتنی بر اعتماد و مسئولیت‌پذیری، توانسته‌اند کارکنانی خلاق و نوآور جذب کنند که در برابر چالش‌ها انعطاف‌پذیر هستند. این رویکردها نه تنها به افزایش انگیزه کارکنان کمک می‌کند بلکه باعث ایجاد محیطی مثبت و سازنده نیز می‌شود.

بنابراین ویژگی های مدیریت منابع انسانی را می توان به شرح زیر بیان نمود:

  • تأکید بر جلب تعهد کارکنان: مدیریت منابع انسانی بر اهمیت جلب تعهد کارکنان نسبت به سازمان، مأموریت و ارزش‌های آن تأکید می‌کند و رویکردی تعهد‌محور دارد.
  • هماهنگی استراتژیک: تأکید بر هماهنگی استراتژیک بین منابع انسانی و دیگر واحدهای مختلف سازمان.
  • هدایت توسط مدیران ارشد: فعالیت‌های مدیریت منابع انسانی تحت هدایت مدیران ارشد انجام می‌شود.
  • مسئولیت مدیران صف: مدیران صف مسئول اجرای فعالیت‌ها و دستیابی به نتایج مورد نظر هستند.
  • خلق و حفظ مزیت رقابتی: مدیریت منابع انسانی به طرق مختلف به خلق و حفظ مزیت رقابتی شرکت کمک می‌کند.
  • طراحی سیاست‌های اشتغال: حمایت از طراحی و اجرای سیاست‌های اشتغال که منافع هر دو طرف (مدیران و کارکنان) را تأمین کند.
  • تأکید بر ارزش‌ها و فرهنگ‌ها: تأکید بر ارزش‌ها و فرهنگ‌های قوی در سازمان.
  • عملکردمحور بودن: تأکید بر دستیابی به موفقیت‌های بیشتر برای مقابله با چالش‌های جدید.
  • روابط تساوی‌گرا: روابط بین کارکنان بیشتر بر پایه تساوی استوار است تا تنوع و بیشتر فردی‌اند تا گروهی.
  • اصول سازماندهی ارگانیک: اصول سازماندهی ارگانیک و غیرمتمرکز که بر نقشه‌های منعطف و فرآیندها تأکید دارند.
  • کیفیت کالاها و رضایت مشتری: تأکید بر کیفیت کالاهای عرضه‌شده به مشتریان و جلب رضایت کامل آن‌ها.
  • پاداش براساس عملکرد: نوع و میزان پاداش‌ها براساس عملکرد، شایستگی، مشارکت یا مهارت کارکنان متفاوت است.

نقدهايي بر مديريت منابع انساني


مدیریت منابع انسانی (HRM) به عنوان یک حوزه کلیدی در سازمان‌ها، همواره با نقدها و چالش‌های متعددی مواجه بوده است. یکی از نقدهای اصلی به این حوزه این است که برخی معتقدند مدیریت منابع انسانی نمی‌تواند به عنوان یک نظریه معتبر یا جایگزینی برای مدیریت کارکنان در نظر گرفته شود. آلن فاولر، یکی از صاحب‌نظران این حوزه، به این نکته اشاره می‌کند که HRM ممکن است نتواند به طور کامل نیازهای واقعی سازمان‌ها را برآورده کند. این انتقاد به وضوح در تاریخچه مدیریت منابع انسانی مشهود است؛ به عنوان مثال، در دهه 1980، زمانی که مفهوم HRM به طور جدی مطرح شد، بسیاری از مدیران هنوز بر این باور بودند که کارکنان تنها ابزارهایی برای انجام کارها هستند و نمی‌توانند به عنوان دارایی‌های استراتژیک در نظر گرفته شوند.

نقد دیگری که در سال 1991 توسط گست مطرح شد، به خوش‌بینی و ابهام موجود در مفهوم مدیریت منابع انسانی اشاره دارد. او معتقد است که اگرچه HRM جذاب و امیدوارکننده به نظر می‌رسد، اما در عمل ممکن است نتواند به طور مؤثری در سازمان‌ها پیاده‌سازی شود. برای مثال، در بسیاری از سازمان‌ها، تیم‌های منابع انسانی بیشتر بر روی مسائل اداری مانند پرداخت حقوق و مزایا تمرکز دارند و کمتر به توسعه فرهنگ سازمانی و ارتقاء انگیزه کارکنان توجه می‌کنند. این موضوع نشان‌دهنده عدم وضوح در تعریف و اهداف مدیریت منابع انسانی است که می‌تواند منجر به ناکارآمدی آن شود.

پیروان مکتب کاردیف (1992) نیز بر این باورند که حتی اگر HRM را به عنوان یک فرآیند متمايز در نظر بگیریم، پر از تناقضات و دستکاری‌هاست. آن‌ها معتقدند که رویکردهای موجود در HRM ممکن است مخرب باشند و نتوانند نیازهای واقعی کارکنان را تأمین کنند. برای مثال، بسیاری از شرکت‌ها سیاست‌های منابع انسانی را طراحی می‌کنند که بیشتر منافع مدیران را تأمین می‌کند تا کارکنان. این مسئله می‌تواند منجر به نارضایتی و کاهش تعهد کارکنان نسبت به سازمان شود.

در نهایت، لازم است توجه داشته باشیم که مدیریت منابع انسانی باید فراتر از یک رویکرد صرفاً اداری باشد و باید توانایی ایجاد تعادل بین منافع سازمان و نیازهای کارکنان را داشته باشد. با توجه به تغییرات سریع در دنیای کسب‌وکار و نیاز به جذب و حفظ استعدادها، اهمیت نقش مدیریت منابع انسانی بیش از پیش نمایان می‌شود. بنابراین، برای موفقیت هر سازمانی ضروری است که مدیران منابع انسانی بتوانند با چالش‌ها و انتقادات موجود روبه‌رو شوند و راهکارهایی برای بهبود عملکرد خود ارائه دهند.

شباهت های مديريت منابع انساني و مديريت كاركنان

مدیریت منابع انسانی (HRM) و مدیریت کارکنان هر دو به عنوان حوزه‌های کلیدی در سازمان‌ها شناخته می‌شوند و شباهت‌های قابل توجهی دارند. یکی از این شباهت‌ها این است که استراتژی‌های مدیریت منابع انسانی به طور مستقیم تحت تأثیر استراتژی کل شرکت قرار دارند. به عنوان مثال، اگر یک شرکت در حال توسعه محصولات جدید باشد، استراتژی‌های HRM باید به گونه‌ای طراحی شوند که نیروی کار لازم برای این پروژه‌ها را جذب و نگه‌داری کنند. این هم‌راستایی بین استراتژی‌های HRM و اهداف کلان سازمان، به شرکت‌ها کمک می‌کند تا به نحو مؤثرتری به اهداف خود دست یابند.

دیگر شباهت مهم بین این دو حوزه، مسئولیت مدیران صف در مدیریت و اداره کارکنان است. در هر دو رویکرد، مدیران صف نه تنها وظیفه دارند که کارکنان را هدایت کنند بلکه باید اطمینان حاصل کنند که کارکنان با اهداف سازمان همسو هستند. برای مثال، در یک کارخانه تولیدی، سرپرستان خط تولید مسئولیت دارند تا نه تنها کارایی خط تولید را حفظ کنند بلکه انگیزه و تعهد کارکنان را نیز افزایش دهند. این امر نشان‌دهنده اهمیت نقش مدیران صف در ایجاد یک محیط کاری مثبت و کارآمد است.

همچنین، ارزش‌های مورد نظر در مدیریت کارکنان و حداقل ارزش‌های مورد قبول در مدیریت منابع انسانی از چند جهت مشابه هستند. هر دو رویکرد بر لزوم احترام به فرد، ایجاد تعادل بین نیازهای فردی و سازمانی و پرورش کارکنان تأکید دارند. به عنوان مثال، بسیاری از سازمان‌ها برنامه‌های آموزشی را برای ارتقاء مهارت‌های کارکنان طراحی می‌کنند تا هم نیازهای فردی آن‌ها را برآورده کنند و هم به اهداف سازمانی کمک نمایند. این رویکرد نه تنها باعث افزایش رضایت شغلی می‌شود بلکه به رشد و توسعه سازمان نیز کمک می‌کند.

در نهایت، هر دو مدیریت منابع انسانی و مدیریت کارکنان بر اهمیت هماهنگی با نیازهای همیشه در حال تغییر سازمان تأکید دارند. این بدان معناست که مدیران باید بتوانند کارکنان را با تغییرات جدید سازگار کنند و از روش‌های مشابهی برای انتخاب، تجزیه و تحلیل شایستگی‌ها، مدیریت عملکرد، آموزش و پاداش استفاده کنند. برای مثال، هنگامی که یک سازمان تصمیم به پیاده‌سازی فناوری جدیدی می‌گیرد، نیاز دارد تا کارکنان را آموزش دهد و آن‌ها را با فرآیندهای جدید آشنا کند. این نوع هماهنگی باعث می‌شود تا سازمان بتواند به سرعت به تغییرات پاسخ دهد و از فرصت‌های جدید بهره‌برداری کند.

بنابراین مي توان شباهت هاي مديريت منابع انساني و مديريت كاركنان را به شرح زير برشمرد:



استراتژی‌های مرتبط با اهداف کل شرکت: استراتژی‌های مدیریت منابع انسانی مانند استراتژی‌های مدیریت کارکنان برگرفته و متأثر از استراتژی کل شرکت می‌باشند.

مسئولیت مدیران صف در هدایت کارکنان: مدیریت کارکنان نیز مانند مدیریت منابع انسانی، مدیران صف را مسئول مدیریت و اداره کارکنان می‌داند.

ارزش‌های مشترک: ارزش‌های مورد نظر در مدیریت کارکنان و حداقل ارزش‌های مورد قبول در مدیریت منابع انسانی از چند جهت یکسانند؛ از حیث “لزوم احترام به فرد”، ایجاد تعادل بین نیازهای فردی و سازمانی و پرورش کارکنان.

هماهنگی با نیازهای تغییرات سازمانی: هم مدیریت کارکنان و هم مدیریت منابع انسانی قبول دارند که یکی از اصلی‌ترین وظایف آن‌ها هماهنگ کردن کارکنان با نیازهای همیشه در حال تغییر سازمان می‌باشد.

روش‌های مشابه برای فرآیندهای مختلف: مدیریت کارکنان و مدیریت منابع انسانی هر دو از روش‌های یکسانی برای انتخاب، تجزیه و تحلیل شایستگی‌ها، مدیریت عملکرد، آموزش، توسعه و پرورش مدیریت و پاداش‌ها بهره می‌گیرند.

تأکید بر ارتباطات و مشارکت: مدیریت کارکنان مانند جنبه نرم مدیریت منابع انسانی تأکید خاصی بر فرآیندهای برقراری ارتباط و مشارکت بین کارکنان (در قالب یک سیستم) می‌ورزد.

تفاوت های مديريت منابع انساني و مديريت كاركنان

لگ (1989) سه ویژگی کلیدی را شناسایی کرده است که به وضوح مدیریت منابع انسانی (HRM) را از مدیریت کارکنان متمایز می‌سازد. اولین ویژگی این است که مدیریت کارکنان بیشتر بر روی افرادی که در سطوح غیر مدیریتی فعالیت می‌کنند، تمرکز دارد، در حالی که مدیریت منابع انسانی عمدتاً خود مدیران را هدف قرار می‌دهد. به عبارت دیگر، در مدیریت کارکنان، توجه به نیازها و مشکلات کارکنان در اولویت قرار دارد، اما در HRM، مدیران به عنوان افرادی که باید فرهنگ سازمانی را شکل دهند و به توسعه استراتژی‌های منابع انسانی بپردازند، مورد توجه قرار می‌گیرند. برای مثال، در یک سازمان بزرگ مانند جنرال الکتریک، مدیران منابع انسانی مسئول طراحی و اجرای برنامه‌های استراتژیک برای جذب و نگهداشت استعدادها هستند و در عین حال باید توجه ویژه‌ای به نیازهای مدیران صف داشته باشند.

دومین ویژگی مهم این است که مدیریت منابع انسانی یک فعالیت یکپارچه و منسجم است که عمدتاً به عهده مدیران صف سازمان می‌باشد. این بدان معناست که مدیران صف نه تنها مسئولیت‌های روزمره را بر عهده دارند، بلکه باید اطمینان حاصل کنند که سیاست‌ها و برنامه‌های HRM به طور مؤثر در سطح عملیاتی پیاده‌سازی می‌شوند. به عنوان مثال، در شرکت‌هایی مانند مایکروسافت، مدیران صف نه تنها وظیفه دارند که تیم‌های خود را مدیریت کنند بلکه باید اطمینان حاصل کنند که اعضای تیم از برنامه‌های آموزشی و توسعه‌ای که توسط مدیریت منابع انسانی ارائه می‌شود، بهره‌مند شوند. این یکپارچگی بین سطوح مختلف مدیریتی باعث می‌شود تا سازمان‌ها بتوانند به اهداف خود دست یابند.

سومین ویژگی تأکید بر اهمیت مدیریت ارشد به عنوان فردی است که در فرآیند مدیریت فرهنگ سازمانی درگیر است. در حالی که مدیریت کارکنان معمولاً نسبت به توسعه سازمانی و مسائل اجتماعی و روان‌شناسی بدبین است، مدیریت منابع انسانی بر نقش مثبت مدیران ارشد تأکید دارد. این بدان معناست که مدیران ارشد باید نه تنها در تصمیم‌گیری‌های کلیدی شرکت مشارکت داشته باشند بلکه باید فرهنگ سازمانی را نیز شکل دهند تا محیطی مناسب برای رشد و توسعه کارکنان فراهم شود. به عنوان مثال، شرکت‌هایی مانند گوگل با ایجاد فرهنگ نوآوری و خلاقیت تحت رهبری مدیران ارشد خود، توانسته‌اند محیط کاری جذابی ایجاد کنند که موجب جذب استعدادهای برتر شده است.

بنابراین این تفاوت ها را می توان به شرح زیر جمع بندی نمود:

  1. مدیریت کارکنان به فعالیت‌هایی اشاره دارد که در ابتدا بر روی افراد غیرمدیر تمرکز دارد، در حالی که مدیریت منابع انسانی بیشتر بر روی مدیران تأکید می‌کند.
  2. مدیریت منابع انسانی یک فعالیت یکپارچه و منسجم است که عمدتاً به عهده مدیران صف سازمان می‌باشد، در حالی که مدیریت کارکنان بیشتر به دنبال تأثیرگذاری بر روی سطوح عملیاتی است.
  3. مدیریت منابع انسانی بر اهمیت نقش مدیران ارشد به عنوان افرادی که در فرآیند شکل‌دهی فرهنگ سازمانی دخیل هستند، تأکید دارد؛ در حالی که مدیریت کارکنان نسبت به توسعه سازمانی و نگرش‌های برابر و متمرکز بر مسائل اجتماعی و روان‌شناختی بدبین است.

واكنش ها به مديريت منابع انساني

مدیریت منابع انسانی (HRM) همواره با واکنش‌ها و انتقادات مختلفی روبه‌رو بوده است. بسیاری از انتقادات به این باور مبتنی است که مدیریت منابع انسانی در واقع دشمن منافع کارگران و کارکنان است و بیشتر به دنبال تأمین منافع مدیران می‌باشد. این دیدگاه به ویژه در میان کارگران و اتحادیه‌های کارگری وجود دارد که معتقدند سیاست‌های HRM ممکن است به نفع کارفرمایان باشد و حقوق و نیازهای کارکنان را نادیده بگیرد. به عنوان مثال، در دهه 1970، زمانی که بسیاری از کارگران در صنایع مختلف با شرایط کاری نامناسب مواجه بودند، اتحادیه‌ها به شدت به سیاست‌های مدیریت منابع انسانی انتقاد کردند و خواستار تغییرات اساسی در نحوه مدیریت کارکنان شدند.

تحقیقات انجام شده توسط گست و کنوی (1997) نشان داد که مدیریت منابع انسانی به طور گسترده‌ای در حال اجرا است، اما این نتایج با انتقادات مبنی بر اغراق مدیران در خصوص مزایای HRM تناقض دارد. این تحقیق بر روی 100 نفر از کارگران انجام شد و مشخص کرد که مواردی مانند فرصت ابراز نارضایتی، شکایات و نگرانی‌ها درباره مسائل مختلف، از جمله فرصت‌های آموزشی، ارتباطات مربوط به مسائل شرکت و وضعیت واحد، از جمله ویژگی‌های مهم مدیریت منابع انسانی هستند. این نتایج نشان‌دهنده این است که اگرچه برخی از کارکنان نسبت به مدیریت منابع انسانی بدبین هستند، اما در عمل می‌توانند از مزایای آن بهره‌مند شوند.

گزارشات کارکنان درباره نتایج و دستاوردها نشان داد که با اعمال روش‌های منابع انسانی، روابط سازمانی بهبود یافته، اعتماد کارکنان به مدیران افزایش یافته و مدیران به وعده‌های خود عمل کرده‌اند. برای مثال، در شرکت‌هایی که برنامه‌های HRM را به خوبی پیاده‌سازی کرده‌اند، نظیر شرکت‌های فناوری اطلاعات مانند گوگل، کارکنان احساس امنیت بیشتری دارند و از شغل خود راضی‌تر هستند. این نوع رویکردها نشان می‌دهد که اگر مدیریت منابع انسانی به درستی اجرا شود، می‌تواند منجر به افزایش انگیزه و رضایت شغلی کارکنان شود.

در نهایت، در سازمان‌هایی که روش‌های منابع انسانی به خوبی پیاده‌سازی می‌شود، میزان انگیزش نیز بالاتر است. این امر نشان‌دهنده این است که اجرای مؤثر سیاست‌های HRM نه تنها می‌تواند منافع سازمان را تأمین کند بلکه می‌تواند به نفع کارکنان نیز باشد. بنابراین، با توجه به تحولات تاریخی و تغییرات در مدیریت منابع انسانی، ضروری است که سازمان‌ها بر روی ایجاد یک فرهنگ مثبت و حمایتی تمرکز کنند تا هم منافع خود را تأمین کنند و هم رضایت کارکنان را جلب نمایند.

فعالیت های کلیدی مدیریت منابع انسانی

مدیریت منابع انسانی (HRM) به عنوان یک حوزه کلیدی در سازمان‌ها، شامل فعالیت‌های متنوعی است که به بهبود عملکرد و بهره‌وری کارکنان کمک می‌کند. این فعالیت‌ها به چندین دسته اصلی تقسیم می‌شوند که هر یک نقش مهمی در موفقیت سازمان ایفا می‌کنند. یکی از این فعالیت‌ها، سازمان دهی است که شامل طراحی سازمان، طراحی شغل و توسعه سازمانی می‌شود. طراحی سازمان به تعیین ساختار و نحوه توزیع وظایف و مسئولیت‌ها در یک شرکت کمک می‌کند. برای مثال، در دهه 1980، شرکت‌های بزرگ مانند جنرال موتورز با طراحی مجدد ساختار خود و ایجاد تیم‌های چندوظیفه‌ای، توانستند به بهبود کارایی و افزایش سرعت پاسخگویی به نیازهای بازار دست یابند.

دیگر فعالیت کلیدی در مدیریت منابع انسانی، تأمین منابع است که شامل برنامه‌ریزی منابع انسانی، جذب نیرو و انتخاب کارکنان می‌شود. این فرآیندها برای اطمینان از وجود نیروی کار مناسب و با مهارت ضروری هستند. به عنوان نمونه، در سال 2001، شرکت اپل با استخدام افرادی با مهارت‌های خاص در زمینه فناوری اطلاعات و طراحی، توانست محصولات نوآورانه‌ای مانند آی‌پاد و آی‌فون را به بازار معرفی کند. این نوع جذب نیرو نه تنها به افزایش کیفیت محصولات کمک کرد بلکه باعث ایجاد یک فرهنگ نوآوری در سازمان شد.

مدیریت عملکرد نیز یکی دیگر از فعالیت‌های کلیدی HRM است که بر ارزیابی و بهبود عملکرد کارکنان تأکید دارد. این فرآیند شامل تعیین اهداف شغلی، ارائه بازخورد و ارزیابی دوره‌ای عملکرد است. برای مثال، بسیاری از شرکت‌ها از سیستم‌های ارزیابی عملکرد 360 درجه استفاده می‌کنند که در آن نظرات همکاران، مدیران و زیرمجموعه‌ها درباره عملکرد یک فرد جمع‌آوری می‌شود. این نوع ارزیابی باعث می‌شود تا کارکنان بتوانند نقاط قوت و ضعف خود را شناسایی کنند و برای بهبود عملکردشان اقدام کنند.

توسعه منابع انسانی نیز یکی دیگر از جنبه‌های مهم مدیریت منابع انسانی است که بر روی یادگیری فردی و سازمانی تأکید دارد. این شامل برنامه‌های آموزشی برای ارتقاء مهارت‌ها و دانش کارکنان است. به عنوان مثال، شرکت‌هایی مانند گوگل با ارائه برنامه‌های آموزشی مستمر برای کارکنان خود، سعی دارند تا آن‌ها را برای مواجهه با چالش‌های جدید آماده کنند. این نوع سرمایه‌گذاری در توسعه کارکنان نه تنها باعث افزایش بهره‌وری می‌شود بلکه موجب افزایش رضایت شغلی نیز خواهد شد.

در نهایت، مدیریت پاداش یکی دیگر از فعالیت‌های کلیدی HRM است که بر روی سیستم‌های پرداخت، پاداش‌های مالی و غیرمالی تأکید دارد. این فعالیت‌ها برای ایجاد انگیزه و حفظ استعدادها ضروری هستند. به عنوان مثال، شرکت‌هایی مانند نت‌فلیکس با ارائه پاداش‌های جذاب و سیستم‌های پرداخت بر اساس عملکرد، توانسته‌اند کارکنان خود را تشویق کنند تا بهترین عملکرد را ارائه دهند.

نیازهای کلیدی مدیریت منابع انسانی

مدیریت منابع انسانی (HRM) در هر سازمانی نقش حیاتی دارد و برای عملکرد مؤثر خود نیازمند توجه به نیازهای کلیدی است. این نیازها به‌طور مستقیم با استراتژی‌ها و اهداف سازمانی مرتبط هستند و باید در تمامی فعالیت‌های HRM مدنظر قرار گیرند. یکی از نیازهای اساسی، حمایت از استراتژی‌ها و اهداف سازمانی است. برای مثال، در شرکت‌های فناوری مانند مایکروسافت، تیم‌های منابع انسانی به‌طور مستقیم با اهداف تجاری شرکت هماهنگ می‌شوند تا اطمینان حاصل کنند که نیروی کار به بهترین شکل ممکن برای دستیابی به این اهداف آماده است.

دیگر نیاز کلیدی، تضمین ایجاد و ارزش افزوده از طریق فعالیت‌های منابع انسانی است. این بدان معناست که HRM باید قادر باشد تا از طریق برنامه‌ها و سیاست‌های خود، به بهبود عملکرد سازمان کمک کند. به عنوان مثال، شرکت‌هایی مانند گوگل با ارائه برنامه‌های آموزشی و توسعه مهارت‌ها، نه تنها به کارکنان خود ارزش افزوده می‌دهند بلکه به افزایش بهره‌وری و نوآوری در سازمان نیز کمک می‌کنند. این رویکرد باعث می‌شود که کارکنان احساس کنند که در حال رشد هستند و توانایی‌های آن‌ها مورد توجه قرار گرفته است.

حمایت از طرح‌های تغییر فرهنگی نیز یکی دیگر از نیازهای کلیدی HRM است. تغییر فرهنگ سازمانی می‌تواند چالش‌برانگیز باشد، اما اگر به درستی مدیریت شود، می‌تواند منجر به افزایش تعهد کارکنان و بهبود عملکرد کلی شود. برای مثال، در سال 2000، شرکت IBM با تغییر فرهنگ خود از یک سازمان سنتی به یک محیط کاری نوآورانه و مشارکتی، توانست نه تنها رضایت کارکنان را افزایش دهد بلکه به سرعت در بازار رقابتی پیشرفت کند.

نیاز دیگر کشف و توسعه استعدادهای نهفته کارکنان است. شناسایی استعدادها و توانمندی‌های خاص کارکنان می‌تواند به سازمان کمک کند تا از پتانسیل کامل نیروی کار خود بهره‌برداری کند. برای مثال، بسیاری از شرکت‌ها برنامه‌های شناسایی استعداد را اجرا می‌کنند که در آن کارکنان مستعد شناسایی شده و فرصت‌های یادگیری و پیشرفت برای آن‌ها فراهم می‌شود. این نوع سرمایه‌گذاری در توسعه فردی نه تنها باعث افزایش رضایت شغلی می‌شود بلکه موجب ایجاد یک نیروی کار متعهد و کارآمد نیز خواهد شد.

طراحی فرآیندهایی که موجب حداکثر شدن میزان مشارکت کارکنان شود نیز از دیگر نیازهای کلیدی HRM است. ایجاد محیطی که در آن کارکنان بتوانند نظرات خود را بیان کنند و در تصمیم‌گیری‌ها مشارکت داشته باشند، موجب افزایش انگیزه و تعهد آن‌ها خواهد شد. برای مثال، شرکت‌هایی مانند نت‌فلیکس با ایجاد فرهنگ بازخورد و تشویق کارکنان به بیان نظرات خود، توانسته‌اند محیط کاری مثبتی ایجاد کنند که در آن همه احساس ارزشمندی کنند.

در نهایت، مدیریت روابط کارکنان شامل روابط فردی و گروهی نیز باید مورد توجه قرار گیرد. ایجاد روابط مثبت بین مدیران و کارکنان نه تنها موجب افزایش اعتماد می‌شود بلکه باعث تقویت روحیه تیمی نیز خواهد شد. برای مثال، شرکت‌هایی که برنامه‌های مشارکت کارکنان را اجرا می‌کنند، معمولاً شاهد افزایش تعهد و وفاداری کارکنان خود هستند.

جمع بندی و نتیجه گیری

مدیریت منابع انسانی (HRM) به عنوان یک حوزه کلیدی در سازمان‌ها، به‌طور فزاینده‌ای مورد توجه قرار گرفته است و به‌ویژه در دنیای رقابتی امروز، اهمیت آن بیش از پیش نمایان شده است. با این حال، شاید بتوان گفت که هیچ مدل استاندارد و جهانی برای HRM وجود ندارد. این موضوع به‌ویژه زمانی مشهود است که مفهوم مدیریت منابع انسانی با مدیریت کارکنان مقایسه می‌شود. همان‌طور که گست (1989) اشاره کرده است، این دو مفهوم در بسیاری از جنبه‌ها مشابه هستند و تنها در برخی موارد از یکدیگر متمایز می‌شوند.

در دنیای امروز، سازمان‌ها با چالش‌های متعددی مواجه هستند که یکی از مهم‌ترین آن‌ها توسعه مهارت‌های کارکنان است. این نیاز به‌ویژه در شرایطی که فناوری و محیط کسب‌وکار به سرعت در حال تغییر است، بیشتر احساس می‌شود. توسعه مهارت‌های کارکنان نه تنها به افزایش بهره‌وری و کارایی کمک می‌کند، بلکه موجب ایجاد انگیزه و رضایت شغلی نیز می‌شود. برای مثال، شرکت‌هایی مانند گوگل با ارائه برنامه‌های آموزشی مستمر و فرصت‌های یادگیری، توانسته‌اند کارکنان خود را به بهترین شکل ممکن آماده کنند و از این طریق قدرت رقابتی خود را افزایش دهند.

می‌توان گفت که مدیریت منابع انسانی (HRM) و مدیریت کارکنان به عنوان دو حوزه مهم در سازمان‌ها، هر دو هدف مشترکی دارند: بهینه‌سازی عملکرد کارکنان و تحقق اهداف سازمانی. با این حال، هیچ مدل استاندارد و جهانی برای HRM وجود ندارد و این دو مفهوم در بسیاری از جنبه‌ها به یکدیگر نزدیک هستند. همان‌طور که گست (1989) اشاره کرده است، مدل مدیریت منابع انسانی تنها یکی از چندین شکل مختلف مدیریت کارکنان است و در برخی سازمان‌ها، این دو مفهوم عملاً تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند.

این شباهت‌ها و تفاوت‌ها نشان‌دهنده این است که هر سازمان باید بر اساس نیازها و شرایط خاص خود، رویکرد مناسب را انتخاب کند. به عنوان مثال، در حالی که برخی سازمان‌ها ممکن است بر روی جنبه‌های سنتی مدیریت کارکنان تمرکز کنند، دیگران ممکن است به دنبال پیاده‌سازی رویکردهای نوین HRM باشند که شامل جذب استعدادها، توسعه مهارت‌ها و ایجاد فرهنگ سازمانی مثبت است.

در نهایت، موفقیت هر سازمان به توانایی آن در تطبیق رویکردهای مدیریت منابع انسانی با اهداف کلی آن بستگی دارد. بنابراین، مدیران باید با دقت نیازهای خاص سازمان خود را شناسایی کنند و از روش‌های مناسب برای مدیریت کارکنان استفاده کنند تا بتوانند به نتایج مطلوب دست یابند.

منبع: برگرفته از کتاب مدیریت استراتژیک منابع انسانی مایکل آرمسترانگ


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *