در اواخر دهه 1970 برخی از سازمان ها شروع به بکارگیری فناوری اطلاعات و سیستمهای اطلاعاتی برای تغییر در روش های مدیریت کسب وکار خود نمودند. این تغییرات ساختار قدرت در صنعت و بازیگران آن یعنی مشتریان، تامین کنندگان و رقبا را تحت تاثیر قرار داد. بکارگیری فناوری اطلاعات و سیستم های اطلاعاتی بر روی جایگاه رقابتی این شرکت ها تاثیر بسزایی گذاشت و به عنوان اسلحهای استراتژیک برای بهبود رقابتپذیری آنها در بازار خود را نشان داد و از اینجا بود که ارتباط میان سرمایهگذاریهای فناوری اطلاعات و سیستم های اطلاعاتی و رشد و توسعه استراتژیک مطرح شد.
بخوانید: سیر تحول کاربرد فناوری اطلاعات و سیستمهای اطلاعاتی در سازمان
مقدمه
با رشد و توسعه بکارگیری فناوری اطلاعات و سیستمهای اطلاعاتی در سازمانها و مشاهده کاربردهای نوآورانه و استراتژیک آن در خلق و حفظ مزیت رقابتی، برخی از مدیران کسبوکارها به این فکر افتادند که فناوری اطلاعات و سیستم های اطلاعاتی ورای کاربردهای عملیاتی و روزمره آن شاید بتواند کاربردهایی عمیقتر، بلندنظرانهتر و تحول آفرین نیز در برداشته باشد. در پژوهشی كه توسط مجله معتبر سی. آی. او (CIO) در سال 2003 از ميان 500 مدير ارشد اطلاعات سازمانها انجام شد، نشان داد که مهمترين مسئله از نظر آنان «تفكر و برنامهريزي استراتژي» بود. اين مسئله دو سال پيش از اين نيز مسئله نخست اين مديران بوده است. شايد اين عجيب باشد كه در ميان مديران فناوري اطلاعات، مسايل فني و اطلاعاتي نقش اصلي را بازي نميكند، بلكه به زعم آنان تفكر و برنامهريزي استراتژيك در فناوری اطلاعات و سیستمهای اطلاعاتی از اهميت اساسی برخوردار است.
شرکت معتبر گارتنر نیز در گزارش سالانه خود در سال 2007 که با عنوان «وضعیت موجود و جهتگیریهای آینده در صنعت فناوری اطلاعات» ارائه نمود، به این نکته اشاره داشت که انتظار از مدیران ارشد اطلاعات (CIO-ها) و واحد فناوری اطلاعات برای بهبود فرآّیندهای موجود در کوتاه مدت و ایجاد تواناییهای جدید استراتژیک برای شرکت در بلند مدت، به شدت در حال افزایش است و مدیران عامل سازمان ها در مدت زمان کوتاهتری نسبت به گذشته انتظار دارند که این دو مهم اتفاق بیافتد؛ و چالش پیش روی مدیران ارشد اطلاعات در سازمان ها کوتاهتر شدن برنامههای بلند مدت است. این گزارش 31 صفحهای همچنین به این نکته اشاره دارد که انتظارات کسبوکار از مدیران ارشد اطلاعات و واحد فناوری اطلاعات در سه سال اخیر تغییر یافته است، به طوریکه عوامل اساسی موفقیت از مدیریت فناوری به تغییر و تحول در تواناییهای سازمان و رقابتپذیری آن مبدل شدهاست. این بدان معناست که آینده واحد فناوری اطلاعات به توانایی آن در تغییر و تحول فرآیندها برای مدیریت ساختار هزینه و در نهایت جذب مشتریان، و استفاده موثرتر از اطلاعات وابسته است.
در این گفتار تلاش شده است به سیستمهای اطلاعاتی و فناوری اطلاعات از منظری استراتژیک نگریسته شده و تاثیر این نگرش جدید، بر سازمانها و موقعیت رقابتی آنها تحلیل شود. همچنین روش هایی برای تحلیل استراتژیک اطلاعات و سیستمهای اطلاعاتی ارائه میگردد.
سیستم های اطلاعاتی و فناوری اطلاعات
پیش از آنکه به مقوله مدیریت فناوری اطلاعات پرداخته شود لازم است که به روشنسازی و تعریف چند واژهی کلیدی و تفاوت آنها پرداخته شود. نخستین نکته، در تعریف و تفاوت میان فناوری اطلاعات و سیستمهای اطلاعاتی نهفته است، اگر چه در بسیاری از موارد به جای هم استفاده میشوند اما تفاوت معنیداری دارند. واقعیت این است که سیستمهای اطلاعاتی سال ها پیش از اختراع واژه فناوری اطلاعات در سازمانها حضور داشتند، و حتی امروز نیز حضور دارند. در حالی که فناوری اطلاعات به طور خاص به فناوری مانند سختافزارها، نرمافزارها و شبکههای مخابراتی اشاره دارد، که هم میتواند قابل لمس (مانند سرور، کامپیوتر شخصی و کابلهای شبکه) و هم غیرقابل لمس (مانند انواع نرمافزارها) باشند. فناوری اطلاعات کسب، پردازش، ذخیره، تحویل و به اشتراکگذاری اطلاعات و دیگر محتواهای دیجیتالی را امکان پذیر ساخته و تسهیل میکند. در اتحادیه اروپا از واژه فناوری اطلاعات و ارتباطات (ICT-Information and Communication Technology) به جای فناوری اطلاعات برای تشخیص و تمایز آن از تلقی سنتی از فناوری اطلاعات و مخابرات استفاده میشود.
برنامههای یا نرم افزارهای کاربردی (Applications) نیز واژهی دیگریست که از آن بسیار استفاده خواهد شد. در اصل برنامههای کاربردی اشاره به استفاده از فناوری اطلاعات در فرآیندها و فعالیتهای کسبوکار دارد. برنامههای کاربردی مطابق شکل زیر به دو دسته تقسیم میشوند.
برنامههای یا نرم افزارهای کاربردی (Applications) نیز واژهی دیگریست که از آن بسیار استفاده خواهد شد. در اصل برنامههای کاربردی اشاره به استفاده از فناوری اطلاعات در فرآیندها و فعالیتهای کسبوکار دارد. برنامههای کاربردی مطابق شکل زیر به دو دسته تقسیم میشوند.
برنامه های برنامه های کاربردی به شکل بستههای نرمافزاری آماده یا به صورت برنامههای ویژه برای پوشش دهی به مقاصد خاص برنامهنویسی تهیه میشوند. چکلند و هولوِل (1998) به این نکته اشاره کردهاند که بسیاری از مردم درک تفاوت میان سیستمهای اطلاعاتی و فناوری اطلاعات برایشان بسیار مشکل است، به این دلیل که فناوری سبب میشود برداشت سختافزاری از آن داشته باشند و به سیستمهای اطلاعاتی نیز تعمیم دهند در حالی که فناوری پشتیان سیستمهای اطلاعاتی محسوب میشود. چکلند (1981) همچنین متذکر شده است که علت وجودی سیستمهای اطلاعاتی ارائه خدمت، کمک و پشتیبانی از مردم در زندگی روزمره است. او خاطر نشان کرده است که برای خلق یک سیستم که به نحو موثری از کاربر پشتیبانی کند، ابتدا لازم است تا مفهومسازی صورت گرفته و مشخص شود که چه چیزی باید پشتیبانی شود (سیستم اطلاعاتی) و سپس بر اساس آن تعیین شود که چگونه از آن حمایت شود (فناوری اطلاعات).
تعریف و فرآیند مدیریت استراتژیک
مانند ساير مباحث مديريت، تاكنون تعاريف و برداشتهاي متعددي از مفهوم مديريت استراتژيك ارائه شده است. در اينجا به تعريف فرد آر. ديويد (Fred R .David) اشاره می شود: مديريت استراتژيک هنر و علم تدوين، اجرا و ارزيابي تصميمات وظيفهاي چندگانهاي است كه سازمان را قادر ميسازد به هدفهاي بلند مدت خود دست يابد. همانگونه که در تعریف مشخص شده است، مدیریت استراتژیک برای کسب موفقیت سازمانی نیاز به هماهنگ کردن کارکردها و وظایف گوناگون سازمان مانند بازاریابی، تولید و عملیات، مالی و حسابداری، تحقیق و توسعه و دیگر وظایف سازمانی دارد.
فرآیند مدیریت استراتژیک در برگیرنده سه مرحله اساسی است: تدوین استراتژی، اجرای استراتژی و کنترل و ارزیابی استراتژی. تدوین استراتژی که به آن برنامهریزی استراتژیک هم گفته میشود، شامل تعیین و تدوین ماموریت و چشمانداز سازمان، تعیین و تحلیل عوامل خارجی موثر بر سازمان برای شناخت فرصت ها و تهدیدهای محیطی و همچنین تعیین و تحلیل عوامل داخلی برای شناخت نقاط قوت و ضعف سازمان و در نهایت تعیین اهداف بلندمدت و انتخاب استراتژی های خاص برای ادامه فعالیت میباشد.
اجرای استراتژی اشاره به تعیین اهداف کوتاه مدت و سالیانه منبعث از اهداف بلند مدت، تعیین سیاستها و ایجاد انگیزه و تخصیص مناسب منابع برای تحقق استراتژیها و دستیابی به اهداف دارد. کنترل یا ارزیابی استراتژی مرحله آخر فرآیند مدیریت استراتژیک میباشد که شامل سه فعالیت عمده است، ارزیابی و پایش عوامل داخلی و خارجی که پایهی استراتژی های کنونی است؛ محاسبه و سنجش عملکردها و اقدامات اصلاحی برای اصلاح انحرافات و انجام تغییرات در صورت نیاز. الگوی جامع مدیریت استراتژیک در شکل زیر نشان داده شده است.
سطوح مديريت استراتژيک
فرايند مديريت استراتژيك داراي سه سطح ميباشد. بدين معني که در سازمانهاي بزرگ با ساختارهاي بلند، استراتژيها در سه سطح از سازمان و شرکت تعيين ميشوند؛ در سازمانهايي كه كوچك بوده و از ساختار تختتري برخوردارند، ممكن است در دو سطح تعيين شون د(معمولاُ سطح كل سازمان و سطح واحدهاي كسب و كار يكي است). سطوح سهگانه مديريت استراتژيك عبارتند از:
سطح کل سازمان/شرکت (Corporate level): هدف از تدوين استراتژي در اين سطح، هدايت كل مجموعه و تخصيص بهينه منابع در آن است. در واقع جهت حركت كل گروه سازماني در اين سطح مشخص ميشود و اهداف و مقاصد عمومي به منظور نيل به آنها تعيين ميشوند. استراتژيهاي اين سطح را استراتژيهاي کل شرکت/سازمان (Corporate strategies) مينامند.
سطح بخشي/واحد تجاري استراتژيک/کسب و کار (Strategic Business Unit level): در سازمانهاي بزرگ که داراي واحدهاي مستقل مختلفي هستند، در راستاي اهداف و استراتژي هاي سطح کل سازمان، براي هر کدام از کسب و کارها و واحدهاي تجاري استراتژيک سازمان (SBU) نيز اهداف و استراتژيهايي تعيين ميشود. به استراتژيهاي اين سطح استراتژيهاي کسب و کار (Business strategies)اطلاق ميشود.
سطح وظيفهاي (Functional level): در اين سطح نيز بر اساس اهداف و استراتژيهاي سطوح بالاتر براي هر کدام از وظايف واحدهاي تجاري استراتژيک، استراتژي وظيفهاي تعيين ميشود. مسئوليت بزرگتر و اصلي مديران اين سطح، اجرا يا پياده كردن استراتژيها و برنامههاي استراتژيك سازمان است. براي سطح وظيفهاي ممكن است مجموعهاي از استراتژيها وجود داشته باشد كه هر كدام در جهت استفاده بهينه از منابع در دسترس به منظور كمك به استراتژيهاي واحدهای دیگر تدوين ميشوند. استراتژيهاي اين سطح را استراتژيهاي وظيفهاي (Functional strategies)ميگويند.
بايد توجه داشت كه بين سه سطح سازماني، واحد کسب وکار و وظيفهاي، تعامل و وابستگي بسيار نزديكي وجود دارد و بايد بصورت يك كل در نظر گرفته شوند تا منجر به موفقيت سازمان شوند. و نيز بايد هدفهاي همديگر را پوشش دهند و ميانشان سازگاري و هماهنگي برقرار باشد. اين سه سطح در شکل زیر نشان داده شده است.
نگرش استراتژیک را میتوان یک نگرش عام دانست زیرا به مقوله ها و موضوعات گوناگون می توان از منظری استراتژیک نگریست. به طور مثال می توان به اقتصاد، پزشکی و یا اداره یک کشور از منظری استراتژیک نگریست و همینطور به فناوری اطلاعات و سیستمهای اطلاعاتی. یکی از نتایج نگرش استراتژیک به مدیریت سیستمهای اطلاعاتی و فناوری اطلاعات را میتوان در جدا نمودن آن به دو سطح استراتژیک و عملیاتی دانست (البته این جدایی انتزاعی است). از ویژگیهای بارز سطح استراتژیک مدیریت سیستمهای اطلاعاتی و فناوری اطلاعات، آیندهنگری، آرمانگرایی و بلندنظری است و از ویژگیهای سطح مدیریت عملیاتی سیستمهای اطلاعاتی و فناوری اطلاعات، کوتاه مدت بودن، حال بینی و حال نگری است. تفاوت این دو سطح، در شکل زیر مشخص شده است.
مفهوم مزیت رقابتی و سیستمهای اطلاعاتی
در دهه هشتاد ميلادي، اين ايده مطرح شد كه سيستمهاي اطلاعاتي ميتوانند موجب برتري سازمان بر رقبايش شوند و همين ايده، انگيزه و مبنايي شد براي چند پژوهش ديگر كه نشان بدهند چگونه فناوریهای جديد و در حال توسعه كامپيوتري نظير پایگاههای داده و شبكههاي ارتباطي ميتوانند موجب برتري يك سازمان بر رقبايش شوند .بدون ترديد مهمترين صاحب نظر و نويسنده در زمينه مزيت رقابتي يا «استراتژيك» مايكل پورتر است و لذا در آغاز از نقطه نظرات او درباره چگونگي خلق مزيت رقابتي به عنوان مبنايي براي ورود به اين بحث استفاده خواهيم كرد.
استراتژيهای رقابتی عمومی پورتر: شايد مايکل پورتر معروف ترين مولف و صاحب نظر در زمينه استراتژي رقابتي باشد. يكي از ايدههاي اصلي و كليدي مطرح شده توسط پورتر، ايده استراتژيهاي اصلي اوست. او معتقد است كه مزيت رقابتي را مي توان با بهرهگيري از يكي از سه استراتژي اصلي زير به دست آورد: استراتژي تمايز، پيشگامي در (كاهش) هزينه، و استراتژي تمركز. تمايز به معناي آن است كه كالا يا خدمات خود را طوري توليد و ارائه كنيد كه متفاوت و متمايز از شيوه توليد و ارائه رقبايتان باشد، پيشگامي در کاهش هزينهها از طريق توليد محصول با هزينههاي پايينتر نسبت به رقبا، مزيت رقابتي خلق ميكند و بدين وسيله حاشيه سود خود را افزايش ميدهید، و استراتژی تمركز عبارت است از تمركز روي حوزهاي از بازار يعني آنجا كه سازمان قصد دارد از طريق توسعه دانش و مهارتهاي خود ، بهتر از رقبايش باشد.
برخی از صاحب نظران (سیموگی و گالیرز، 1987) با مطالعه توانمندی های فناوری اطلاعات و سیستمهای اطلاعاتی، کاربرد آنها را در پیادهسازی و اجرای استراتژیهای رقابتی پورتر مشخص ساختند. جدول زیر این برنامه های کاربردی را نشان میدهد.
پیشگامی در کاهش هزینه | متمایزسازی | |
طراحی و توسعه محصول | – سیستمهای مهندسی تولید – سیستمهای کنترل پروژه | – پایگاههای داده تحقیق و توسعه (R&D) – کامپیوترهای محیط کار حرفهای – پست الکترونیکی – طراحی به کمک کامپیوتر (CAD) – سیستمهای ویژه مهندسی – سیستمهای یکپارچه تولید و مهندسی |
عملیات | – سیستمهای مهندسی فرآیند – سیستمهای کنترل فرآیند – سیستمهای کنترل نیروی کار – سیستمهای مدیریت موجودی – سیستمهای مدیریت خرید و تدارکات | – تولید به کمک کامپیوتر (CAM) – سیستمهای تضمین کیفیت – سیستمهای پایش و کنترل عملکرد تامینکنندگان |
بازاریابی | – سیستمهای توزیع – سیستمهای کنترل مرکزی – سیستمهای الگوسازی اقتصادی | – سیستمهای بازاریابی پیچیده – پایگاه های داده بازار – بازاریابی تلفنی – سیستمهای تحلیل رقبا |
فروش | – سیستمهای کنترل فروش – سیستمهای پایش تبلیغات – سیستمهای یکپارچه فروش – سیستمهای پایش و کنترل شدید فروش | – سیستمهای قیمتگذاری متفاوت – پشتیبانی از فروشهای ویژه – سیستمهای پشتیبانی از واسطه ها – سیستمهای ارتباط با مشتریان |
مدیریت | – سیستمهای کنترل هزینه – سیستمهای برنامه و بودجه کمی – سیستمهای اتوماسیون اداری برای کاهش کارکنان اداری | - سیستمهای اتوماسیون اداری برای یکپارچگی واحدها – سیستمهای پایش محیط و برنامهریزی غیرکمی – سیستمهای کنفرانس از راه دور |
اطلاعات بين افراد و گروه ها در يك محيط اجتماعي خاص، رد و بدل مي شود. محيط اجتماعي، تمام يا بخشي از يك سازمان را تشكيل مي دهد. لذا اطلاعات داخل يك سازمان را مي توان به عنوان يك «ابر سیستم» در نظر گرفت كه در آن سيستم هاي اطلاعاتي و فناوری اطلاعات جهت پشتيباني استفاده مي شود. يك سيستم اطلاعاتي را مي توان به عنوان سيستمي در نظر گرفت كه به نحو بهتري جابجايي اطلاعات در داخل اين محيط را فراهم و ميسر مي سازد. حُسن چنين ديدگاهي اين است كه چنين سيستمي لزوماً يك سيستم مبتنی بر کامپیوتر نيست و مي تواند شكل هاي بسیاری داشته باشد. اثر اين نوع نگرش به سيستم اطلاعاتي را نبايد دست كم گرفت. اولاً، هدف آن پشتيباني و حمايت از نيازهاي سازمان است، و لذا به عنوان مسئله اي «نرم» يا انسان محور قلمداد و مورد توجه قرار مي گيرد. ثانياً، زمينه مفهومي يا نظری كه از اين مطالعه و از اين ديدگاه حمايت مي كند، فناوری محور نيست، بلكه مبتني بر نظریه سيستم هاي اجتماعي است. تفاوت قايل شدن بين فناوری اطلاعات، سيستمهاي اطلاعاتي و اطلاعات، حائز اهميت است و تفاوت بين اين سه را در قالب نمودار زیر ملاحظه ميكنيد.
آیا فناوری اطلاعات، سیستم های اطلاعاتی یا اطلاعات موجب مزیت رقابتی می شوند؟
مفهوم كسب مزيت رقابتي از فناوری اطلاعات مفهومي جذاب است. به طور كلي مشخص است كه اگر سازمان شما بتواند به برخي فناوری هاي جديد مناسب و پيشرفته تر از رقبايتان دست يابد، بايد به يك برتري رقابتي نايل شود .كلمنس (Clemons) معتقد است كه يك سازمان با تمركز روي برنامه های كاربردهاي داخلي يا خارجي فناوری اطلاعات و از طريق كاهش هزينه ها يا متمايز كردن محصولات خود، از حيث تحويل بهتر و سرعت در خدمات رساني به مشتري، مي تواند به مزيت رقابتي دست يابد .تقريباً تمام مطالعاتي كه تا امروز روي مزيت رقابتي انجام شده اند بر اين نكته تاكيد دارند كه از طریق فناوری اطلاعات نمي توان به مزيت رقابتي دست يافت بلكه با بهره گيري و استفاده درست از آن مي توان به اين مهم دست يافت، اين مسئله اي حیاتی است، زيرا مزيت رقابتي را به اطلاعات يا سيستم هاي اطلاعاتي وابسته مي كند نه به فناوری اطلاعات. اگر از اين منظر بحث را دنبال كنيم، اين پرسش مطرح مي شود كه چگونه مي توان آن را حفظ كرد. اگر مزيت رقابتي را محصول فناوری اطلاعات بدانیم، آن گاه پرسش فوق به اين شكل تغيير مي كند كه يك سازمان چگونه مي تواند به شكلي مستمر فناوری خود را به روز آورد تا بتواند مزيت خود را حفظ كند .مزيت رقابتي و حفظ آن، محصول فعاليت هاي انساني در سازمان است نه محصول فناوری.
ويل (Weill) معتقد است كه چنين مزايايي تنها محصول فناوری اطلاعات نيستند، بلكه نتيجه شيوه استفاده سازمان از تكنولوژي است. پژوهش های ويل متاثر از رشته افكاري است كه طي دهه هشتاد شكل گرفته است، افكاري كه به اين نكته اشاره داشتند كه مزيت رقابتي محصول فناوری اطلاعات نيست، بلكه به نحوه استفاده از فناوری در چارچوب اهداف كلي استراتژيك و عملياتي سازمان بستگي دارد .ادكاك (Adcock) و همكارانش نیز اين نظريه را كه مزيت رقابتي را مي توان از فناوری اطلاعات به دست آورد، رد مي كنند. آنها چنين نتيجه مي گيرند كه اگر چه كسب مزيت رقابتي كوتاه مدت از فناوری اطلاعات ممكن و ميسر است، اما در بلند مدت فناوری اطلاعات بيشتر روي ساختار سازمان تاثير مي گذارد تا روي جايگاه رقابتي سازمان در صنعت. تا وقتي كه منبع مزيت رقابتي، فناوری مورد استفاده باشد؛ پايداري آن به استمرار خلاقيت ها و نوآوريها به منظور سبقت گرفتن از رقبا بستگي دارد. زيرا رقبا از پيشگامان بازار تقليد ميكنند. لذا اين شكل استفاده خلاق از فناوری اطلاعات، در بلند مدت، ناپايدار است و رقبا به سرعت پاسخ ميدهند.
به نظر مي رسد كه ظرف بيست سال آخر قرن بيستم، كانون مزيت رقابتي از فناوری اطلاعات به سيستم هاي اطلاعاتي منتقل شده است و بر نحوه استفاده از فناوری در يك سازمان تاكيد مي شود تا فقط برخود آن فناوری. به نظر مي رسد كه هم فناوری اطلاعات و هم سيستم هاي اطلاعاتي، بايد در يك سازمان يكپارچه شوند و اين نكته که اين سيستم سازماني است كه بايد كانون توجه قرار بگيرد. ادكك و همكارانش (1993) مدعي مي شوند كه مزيت رقابتي محصول فناوری اطلاعات يا سيستم اطلاعاتي نيست، بلكه مرهون «فرآيند هاي اساسي مديريتي» است كه از آنها بهره مي گيرد. اين فرآيندها، مجموعه ای از فعاليت انساني اند و بايد به آنها به ديده سيستم نگريست، و از جمله سيستم هاي اطلاعاتي، كه مي بايد اجرا شوند.
ادکک و همکارانش (1993) در پژوهشهای تجربی که انجام دادند، بیش از هم بر این نکته تاکید داشتند که سازمان باید بر روی استفاده موثر از فناوری اطلاعات و سیستمهای اطلاعاتی در راستای اهداف کلان و عملیاتی سازمان تمرکز نمایند. به زبان استراتژيك، ظاهراً هماهنگ كردن استراتژيهاي فناوری اطلاعات و سيستمهاي اطلاعاتي با استراتژي کسبوکار مهمتر است از تمركز ويژه روي كسب مزيت رقابتي حاصل از چنين سيستمهايي؛ مقصود اين است كه نبايد براي كسب مزيت رقابتي از اطلاعات برنامهريزي كرد، بلكه بايد براي مديريت استراتژيك بهتر و موثرتر اطلاعات و پذيرش مزاياي حاصل از آن برنامهريزي نمود.
مدارك و شواهد نظري و تجربي فوق به پرسشهاي مهمي اشاره ميكنند مبنی بر اين كه آيا سازمانها ميتوانند براي رسيدن به مزاياي رقابتي حاصل از اجراي سيستمهاي اطلاعاتي برنامهريزي كنند و حداقل به اين نكته اشاره دارند كه حفظ چنين مزيتي، ممكن نيست. به نظر ميرسد، پايداري مزيت رقابتي محصول فناوری يا سيستمهاي اطلاعاتي نيست، بلكه محصول نحوه استفاده از آنهاست. كه باز هم نشان ميدهد كه مسائل انساني بر مسائل فناوری يا حتی بر كاربردهاي آن ارجحيت دارند. پايداري مزيت رقابتي تا حدود زيادي محصول فعاليتهاي انساني و مزاياي آن است. اگر سيستم مورد نظر به عنوان يك سيستم فعاليت انساني مورد توجه واقع شود، آنگاه پايداري شايد به ديدگاهي كلي نگر درباره زير مجموعههاي به هم وابستهاي بستگي داشته باشد كه وقتي با هم عمل ميكنند، مزايايی را ايجاد ميكنند كه رقبا به سختي ميتوانند به آنها دست يابند.
هر سازماني بايد موقعيت رقابتي خود را درك كند. پورتر (1991) از اين نظر دفاع ميكند كه موفقيت يك سازمان به موقعيت رقابتي در مقايسه با رقبايش در همان بخش يا صنعت بستگي دارد و براي كمك به ارزيابي اين ديدگاه چند چارچوب را پيشنهاد ميكند. اگرچه اين چارچوبها به كل مزيتهاي رقابتي ميپردازد و نه تنها به مزيتهاي رقابتي حاصل از اطلاعات؛ اما ميتوان آنها را براي بررسي مزيتهاي رقابتي حاصل از اطلاعات نيز تعديل نمود. اگر چه به نظر نميرسد كه مزيت رقابتي را بتوان تنها ناشی از سيستمهاي اطلاعاتي يا فناوری اطلاعات دانست، اما با وجود اين بايد تعيين كرد كه رقبا از چه سيستمهاي اطلاعاتي و فناوریهای اطلاعاتي استفاده ميكنند؛ چه سيستمهاي اطلاعاتي و فناوری اطلاعاتي موجود ميباشد، چگونه از اين سيستمها استفاده ميشود و چه وقت بايد آنها را تغيير داد.
ارل (Earl) چند تحقيق ميان بخشي (چندرشتهاي) در خصوص نحوه استفاده از فناوری اطلاعات در ميان مديران ارشد اجرايي و مديران ارشد اطلاعات شركتهاي بزرگ انجام داده است؛ به طور خلاصه، تحقيقات ارل نشان ميدهد كه مديران ارشد اطلاعات معتقدند كه فناوری اطلاعات يك دارايي است كه ميتواند در ايجاد مزيت استراتژيك كل شركت (كه محصول استفاده درست از فناوری در سازمان است) سهيم باشد .يافتههاي اصلي تحقيقات ارل نشان ميدهد كه مديران ارشد اجرايي را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد، «آنهایی كه فناوری اطلاعات را منبعي استراتژيك ميدانند و آنهایی كه فناوری اطلاعات را نوعي هزينه ميدانند». اين در حالي است كه وظيفه اصلي و كليدي مديران ارشد اطلاعات، تغيير ديدگاهها از طريق افزودن ارزش، از محل پیادهسازی فناوری اطلاعات است .پنج چارچوب مهم زیر را ميتوان در زمینه تحلیل مزيت رقابتي حاصل از اطلاعات در يك سازمان نام برد.
- تجزيه و تحليل صنعت يا بخش
- جایگاهیابی سازمان در صنعت يا بخش
- تجزيه و تحليل دروني سازمان (تحلیل زنجیره ارزش)
- چارچوب وایزمن و مک میلان
- چارچوب باکوس و تریسی
تجزيه و تحليل صنعت یا بخش: يك شركت از حيث اطلاعاتي كه استفاده ميكند بايد موقعيت خود را در يك صنعت يا بخش مشخص كند. پورتر و ميلر (1985) براي ارزيابي اين مسئله، چارچوبي را ابداع كردند. اهميت اين تجزيه و تحليل در آن است كه ارزش مديريت اطلاعات براي يك صنعت را مورد ارزيابي قرار میدهد. آن دسته از شركتهايي كه از محتواي اطلاعات محصول و افزونگی اطلاعات در زنجيره ارزش بالاتري برخوردارند، مزيت رقابتي حاصل از اطلاعات برای آنها حياتيتر است .
پورتر و میلر (1985) ادعا کردند که فناوری اطلاعات به سه روش بر رقابت تاثیر گذاشته است. نخست، ساختار صنعت و قوانینِ رقابت با فناوری های نوین اطلاعاتی تغییر یافته است. دوم، سازمانها دریافتهاند با استفاده از فناوری اطلاعات می توانند عملکرد بهتری نسبت به رقبایشان داشته باشند و در نهایت، سازمانها با بکارگیری فناوری اطلاعات، کسبوکارهای جدیدی را خلق نمودهاند. بر اساس این ادعا، چارچوبی پنج مرحلهای را برای شناسایی و خلق فرصتهای ناشی از فناوری اطلاعات معرفی کردند. توجه داشته باشید که تاثیرات مشابهی نیز در تجارت الکترونیکی مشاهده شده است.
آنها همچنین ماتریسی که نشان دهنده میزان ارزش اطلاعات برای سازمان است را ابداع نمودند. آنها از این ماتریس برای شناسایی نقش اطلاعات در محصول یا خدمت، و همچنین فرآیند تولید و ارائه محصولات و خدمات که توسط سازمان ارائه می شود استفاده نموده اند. این ماتریس شدت و اهمیت اطلاعات در کسب وکار را به مدیران نمایش می دهد. ماتریس شدت اطلاعات سطح اطلاعات مورد نیاز برای پشتیبانی از فرآیندهای کسب و کار را اندازه گیری می کند. کاربرد اولیه این چارچوب تشخیص این مسئله بود که چه برنامه های کاربردی از فناوری اطلاعات می تواند به توسعه و بهبود زنجیره ارزش شرکت کمک کند (چه در عملیات داخلی و چه در فرآیندهای خارجی شرکت) بطوری که کسب وکار را قادر سازد به مزیت استراتژیک دست یابد. چارچوب مذکور شدت اطلاعات در زنجیره ارزش یک محصول را به محتوای اطلاعاتی محصول مرتبط می سازد. سازمان های بسیاری با موفقیت از این الگو استفاده بردهاند.
جایگاهيابي سازمان در صنعت: جایگاه يك سازمان، در صنعتي كه در آن فعاليت ميكند، نيز در تعيين نگرش آن سازمان به مديريت اطلاعات كمك ميكند (مدل پنج عامل رقابتی پورتر، 1990). در جايي كه رقابت شديد است، سازمانها ميتوانند از اطلاعات براي عقب نماندن از رقبا يا پیشی گرفتن از آنها استفاده كنند. تهديد ناشي از محصولات جايگزين به معناي ضروري بودن گردآوري اطلاعات درباره آن كالاها يا خدمات جايگزين است و همين جاست كه اهميت مديريت اطلاعات مشخص ميشود. از طريق گردآوري اطلاعات درباره زنجيرههاي مشتري و عرضه، ميتوان جايگاه عرضهكنندگان و خريداران را بهتر مديريت كرد.
تجزيه وتحليل داخلی: زنجيره ارزش، اغلب به عنوان ديدگاهي بسيار عملياتي به سازمان قلمداد ميشود و سازمان را به پنج حوزه عملياتي طبقهبندي ميكند: لجستيك داخلي (تهیه ورودیها)، عمليات، لجستيك خارجي، فروش و بازاريابي، و خدمات و اين پنج حوزه تحت تاثير فعاليتهايي هستند كه آنها را احاطه ميكند ميكند (مديريت منابع انساني، خريد، زيرساخت شركت و توسعه تكنولوژي). پورتر (1990) بر اهميت «عوامل» و «مسبب» هاي مزيت رقابتي تاكيد ميکند كه از جمله عوامل كليدي آن به روابط بين فعاليتها و نشر و تسهيم اطلاعات بين فعاليتها ميتوان اشاره كرد. اين روابط نيازمند هماهنگياند و كل زنجيره ارزش بايد به عنوان يك سيستم، مديريت شود. ميتوان اطلاعات را عامل توسعه بخش و مرتبط كننده تمام فعاليتها در زنجيره ارزش قلمداد نمود، زنجيره ارزشي كه فرهنگ (مديريت منابع انساني) و ساختار سازماني عناصر مهم آن ميباشند و تكنولوژي به آنها توانمندی و امكان ميدهد.
مطالعه کنید: مدیریت منابع انسانی مفروزترین مشاع سازمان
استراتژی سیستمهای اطلاعاتی و فناوری اطلاعات
وارد و پپارد (2002) چارچوب سادهای را برای تفکیک و مشخص کردن استراتژیهای فناوری اطلاعات و سیستمهای اطلاعاتی مدون نمودند. این الگو و ارتباط اجزاء الگو با یکدیگر در شکل زیر نشان داده شده است:
يكي از چارچوبهايي كه براي كمك به مديران در خلال تصميمگيري در خصوص همسو نمودن فعاليتهاي فناوري اطلاعات با استراتژي كسبوكار استفاده ميشود، توسط مك فارلن و مك كني (1982) با عنوان «شبكه استراتژيك» (Strategic Grid) مدون شده است.
شبكه استراتژيك و تحلیل جایگاه شرکت: مکفارلن و مککنی با بررسی تاثیر فناوری اطلاعات بر روی شرکتهای مختلف، دریافتند که فناوری اطلاعات تاثیرات متفاوتی بر روی شرکتها و صنایع میگذارد. از زمانی که شبکه استراتژیک توسط مکفارلن و مککنی در سال 1982 معرفی شد، به طور مرتب توسعه یافت و مورد استقبال بسیاری از پژوهشگران، استراتژیستها، مشاوران و مدیران قرار گرفت. یکی از علل اقبال عمومی به این چارچوب را میتوان در سادگی و قدرتمندی آن دانست. علت دیگر تحلیلهای بیشماری است که بر روی این شبکه به طور مرتب انجام میشود و همچنان در حال توسعه و گسترش است. مکفارلن و مککنی در ابتدا تنها قصدشان بیان تفاوت شرکتها و صنایع در برخورد و سرمایهگذاری بر فناوری اطلاعات و یا به قول خودشان ارائه «رویکردی اقتضایی به مدیریت فناوری اطلاعات» بود. اما برنامه های کاربردیی متنوع دیگری برای این چارچوب پیدا شد، و همچنان میشود. هم اکنون این چارچوب به عنوان ابزاری استاندارد در تحلیل استراتژیک سیستمهای اطلاعاتی و فناوری اطلاعات در سازمانها محسوب میشود، و دامنه کاربرد آن بسیار گسترش یافته است.
استراتژيهاي عمومي فناوري اطلاعات پارسونز: پارسونز (1983) شش استراتژي عمومي را پيشنهاد كرد كه چارچوب مديريتي مناسبی را براي هدايت فعاليت هاي فناوري اطلاعات در سازمانها ارائه ميكند. هر يك از شش استراتژي، رويكردي را پيشنهاد ميكند كه به كمك آن سازمان ميتواند برنامهريزي اهداف و خطمشيها را انجام داده، پروژهها را ارزيابي كرده و منابع لازم را تخصيص دهد و نيز استانداردهاي عملكرد را تعيين نمايد.
جمع بندی
در این گفتار تلاش شد تا با کمک ادبیات و نگرش استراتژیک، از منظری بلندنظرانهتر، عمیقتر و تحول آفرین به فناوری اطلاعات و سیستمهای اطلاعاتی و کاربرد آنها در کسب وکارها و سازمانها پرداخته شود. سیستم های اطلاعاتی و فناوری اطلاعات در سیر تحول خود در سازمانها مبدل به دارائی هایی استراتژیک و خالق و حافظ مزیت رقابتی برای سازمانها شدهاند. اگر چه بکارگیری آن به عنوان سلاح و ابزاری استراتژیک بسیار دشوار و پیچیده است اما بدلیل مزایای استراتژیک و بلندمدتی که برای سازمانها دربر دارد، سرمایهگذاریهای زیادی را در این زمینه متقبل میشوند تا بتوانند به نحو مناسبی از این اسلحه برای دستیابی به اهداف متعالی و استراتژیک خود بهره برند. سازمان ها از فرآیند برنامهریزی استراتژیک که همراه با تحلیلهای استراتژیک فناوری اطلاعات و سیستمهای اطلاعاتی و همچنین تحلیل نقش اطلاعات است، بهره میبرند تا جایگاه و نقش استراتژیک اطلاعات و فناوری اطلاعات را در موفقیت خود شناسایی نمایند. اما یکی از چالش های پیش روی آنها در شناسایی و کسب مزیت از این سلاح استراتژیک، ایجاد هماهنگی و همسویی میان کسب وکار و فناوری اطلاعات می باشد.
برگرفته از کتاب استراتژی سیستم های اطلاعاتی و فناوری اطلاعات نوشته دکتر سیدمحمد اعرابی و دکتر حسین حقیقت ثابت